Tuesday, March 25, 2008

بنده سنت شده ام - ستار لقایی

بنده سنت شده ام

نمایشنامه

نوشته ی: ستار لقایی

خبرگزاری رویتر اول سپتامبر 2001 از ایران گزارش داده است:
یک مرد ارمنی به نام آرمیناک در دادگاه شرع حکومت اسلامی ایران، به تحمل 50 ضربه شلاق و پرداخت یکصد شتر (معادل 1000 سکه ی طلا) به عنوان دیه (خون بهایی که وسیله ی قاتل غیر مسلمان باید به خانواده‌ی مقتول مسلمان پرداخت شود) محکوم شده است. مرد ارمنی مرتکب قتل نشده است، بلکه جرم او این بوده است که ماه محرم به مردی مسلمان، مشروب الکلی فروخته است.... و مرد مسلمان پس از نوشیدن مشروب مست کرده و فرد مسلمان دیگری را به قتل رسانده است. چون قتل در ماه محرم اتفاق افتاده است، ارمنی محکوم شده است که مبلغ دیه را یک سوم بیشتر از میزان شرعی بپردازد.

آدم های این نمایش:
حاکم شرع، مرد ارمنی، نیروی انتظامی 1، نیروی انتظامی 2، نیروی انتظامی 3 و قاتل و خانواده ی مقتول

صحنه ی اول:
محکمه ی شرع.
حاکم شرع پشت میز نشسته است و پرونده ی قاتل را ورق می زند.
مقتول رو به روی حاکم ایستاده است و نیروی انتظامی یک و دو در دو طرف او ایستاده اند. حاکم شرع پس از حدود یک دقیقه مطالعه ی پرونده، قاتل را نگاه می کند.

حاکم شرع: رحمت الله جمیلی!؟
قاتل: تعظیم و خایه مالی عرض می کنم، حضرت آیت الله.
(حاکم شرع از شنیدن عنوان آیت الله، آشکارا لذت می برد و لبخند می زند)
حاکم شرع: لازم نکرده با اون ریش سفیدت از آن کارها بکنی! به جای آن یک دختر شانزده ساله ی باکره پیدا کن تا من صیغه اش بکنم.
قاتل: حکم آزادی غلام را صادر بفرمایین تا اطاعت امر بکنم.
حاکم شرع: تو متهمی که روز تاسوعای حسینی مرتکب قتل شده یی. عرق هم خورده بوده یی. به جرم خوردن عرق باید تعزیر بشوی و به خاطر قتل عمد، قصاص به نفس.
قاتل: (با تواضع) حضرت آیت الله. برادران نیروی انتظامی شهادت دادن که غلام بی گناهه. تقصیر اصلی با بنده نبوده حضرت آیت الله. خانواده ی مرحوم ِ مقتول هم حاضرند شهادت بدن.
حاکم شرع: تو با مقتول اختلافِ ناموسی داشته یی. درست است!؟
قاتل: بله حضرت آیت الله. آن شخص در غیاب من وارد خانه ام شده و با مادر زنم شوخی های نامربوط کرده بود. وقتی فهمیدم، از ارمنی عرق خریدم و رفتم سراغش. و با چند ضربه ی کارد تنیه اش کردم. ولی اگه اون سگ ارمنی نجس به من عرق نفروخته بود، این اتفاق نمی افتاد.
حاکم شرع: (با عصبانیت) مرتیکه! مگر مملکت بی صاحب است. پس بنده بی خود این جا نشسته ام!؟ برادران نیروی انتظامی بوق اند.
نیروی انتظامی 2 دست قاتل را آشکارا فشار می دهد و به او هشدار می دهد که مواظب حرف زدن اش باشد.
قاتل: گوه خوردم حضرت آیت الله. اگه این ارمنی نجس به امت اسلام عرق نفروخته بود این اتفاق دلخراش نمی افتاد.
حاکم شرع: پرداخت پول دیه بر ذمه ی توست. اما ممکن است ورثه ی مقتول، طالب قصاص هم باشند. در این صورت با ضربات کارد قصاص می شوی.
نیروی انتظامی1: حاج آقای منشی محکمه ی شرع با این حاج آقا (به قاتل اشاره می کند) صحبت کردن و به توافق رسیدن که ایشان مبلغ دیه را به عنوان سهم امام وجه نقد تقدیم شما بکنه. برای این که مقصر اصلی اون سگ ارمنی یه حاج آقا.
حاکم شرع: (با خونسردی) ارمنی آدم نکشته است، ولی تقصیر دارد.
نیروی انتظامی1: بله حاج آقا. ارمنی مقصره. این حاج آقا آدم محترمی است. 50 میلیون بابت سهم امام تقدیم می کنه، حاج آقا!
حاکم شرع: (لبخند می زند) بسیار خوب. این قاتل همین امروز بابت سهم امام مبلغ یکصد هزار دلار واریز بکند به حساب من در بلژیک. رسیدش را هم بیاورد بدهد به خودِ من. آدرس بانک و شماره ی حساب را از حاج آقا منشی ِ محکمه بگیرد. این پول را من ارسال می دارم برای برادران و خواهران مستضعف، در اقصی نقاط جهان.
قاتل: (تا کمر خم می شود و زاویه 90 درچه می سازد.) اطاعت می شود حضرتِ آیت الله. خدا انشاءالله عمرتان را دراز کند که به فکر مستضعفان جهان هستین. الهی به حق پنج تن، این ارمنی ِ نجس که مسبب قتل هس، به زمین گرم بخوره.
حاکم شرع: (خطاب به پاسدار 1) آن ارمنی نجس کجاست!؟
نیروی انتظامی1: حاج آقا رییس کمیته آزادش کردن.
حاکم شرع: (بلند فریاد می زند) چرا آزادش کردند!؟ رییس کمیته چقدر کاسب شده است!؟
نیروی انتظامی1: نمی دونم حاج آقا! ولی به شکایت و حرفای این حاج آقا گوش ندادن. یکی از بچه ها به من خبر داد، حاج آقا.
حاکم شرع: وقتی این قاتل رسید سهم امام را آورد، بعداً ارمنی را دستگیر بکنید و بیاورید به محکمه ی شرع.
قاتل: شماره فسکتونو (فکس) رو مرحمت بفرمایین تا بگم واسه تون فسک کنند حضرت آیت الله.
حاکم شرع: لازم نیست. وقتی وجه واریز شد، قاتل خبر بدهد. من خودم تلفنی از رییس بانک می پرسم.
قاتل: (تعظیم می کند) به چشم حضرتِ آیت الله. ما رو آزاد نمی کنین حضرتِ آیت الله.
حاکم شرع: به هر حال باید مدتی زندانی بشوی. به جرم خوردن ِ نجسی هم باید با هشتاد ضربه ی شلاق، تعزیر بشوی!
قاتل: شلاق رو هم به ما برفوشین (بفروشین) حضرتِ آیت الله. (و تعظیم می کند.)
حاکم شرع: (با عصبانیت) خفه شو. قاتل ِ خبیث. تعزیر حکم خداوند قاصم الجبارین است. حکم شرع مبین است. تو مشروب خورده یی. مرتکبِ قتل هم شده یی. (و به پاسدار اشاره می کند) این قاتل را تا از او رفع اتهام نشده است، دستبند بزنید و بفرستید به زندان. وقتی سهم امام به حساب من واریز شد، او و آن ارمنی خبیث عرق فروش را بیاورید این جا.

نیروی انتظامی 1 و 2 به دست های قاتل دستبند می زنند و هر سه از صحنه خارج می شوند.
صحنه تاریک می شود.

صحنه ی دوم:
نیروی انتظامی 1 و 2 و 3 و قاتل جلوی میز حاکم شرع ایستاده اند.

حاکم شرع: (خطاب به قاتل) به تحمل 80 ضربه شلاق تعزیری محکوم می شوی. به خاطر ِ خوردن ِ نجسی. 80 ضربه حکم شرعی است و باید حد جاری بشود. ولی با برادران نیروی انتظامی مذاکره بکن، شاید با پرداخت پنج میلیون تومان جریمه، بشود اجرای حکم را برای مدتی نامعلوم به تأخیر انداخت. در ضمن بانک نود و نه هزار و هفتصد دلار به حسابِ این جانب واریز کرده است و تو سیصد دلار بدهکار هستی، از بابت سهم امام. معادل آن را وجه نقد به ریال، بیاور در خانه. آدرس خانه را از پاسدار رجبعلی بگیر. این پول سهم امام است. نباید کمبود داشته باشد....
قاتل: امر مبارک را رو چشمام می ذارم حضرت آیت الله.
حاکم شرع: برادران ِ نیروی انتظامی، آن ارمنی نجس و خبیث را بیاورید، به داخل محکمه ی شرع...
نیروی انتظامی 1 و 2 از صحنه خارج می شوند و چند لحظه بعد به همراه مردِ ارمنی داخل می شوند. به دست های مرد ارمنی دستبند زده شده است و به پاهاش زنجیر بسته اند.
حاکم شرع: (با دیدن ِ ارمنی بلند فریاد می زند) سگ ارومنی ِ ملعون! نجس ِ عرق خور ِ کثیف! ولدالزنای ِ کافر! چرا به امت مسلمان عرق فروخته بوده یی و سبب قتل یک بنده ی خدای مسلمان بی گناهی شده بوده یی.
ارمنی: (با صدایی عصبی و با لهجه ی ارمنی) آقا چرا فحش می دی؟
حاکم شرع: فحش می دهم، برای این که حق ات است. به جرم فروختن ِ نجسی به امت مسلمان، خایه هات را هم جفت می کنم، پشت کونت را هم بالا می آوریم، بعد هم به جرم قتل یک مسلمان قصاص ات هم می کنیم.
ارمنی: گناه کرد در بلخ آهنگری. به شوشتر زدن...
حاکم شرع: (جیغ می کشد) خفقاااان بگییییییر! خبیث عرق فروش. تو در همین شهر گناه کرده یی، در همین شهر عرق فروخته بوده یی، در همین شهر موجبِ قتل شده یی و در همین شهر هم قصاص به نفس خواهی شد. کسی در بلخ عرق نفروخته بوده است. تو هم در شوشتر زندگی نمی کنی. ملعون! خبیث! نجس! کافر!
ارمنی: (با صدای بلند) آقا به این امتِ مسلمانتان بگو نیایند با هزار کلک و حیله از ما عرق بدزدند!
حاکم شرع: (جیغ می زند) گفتم خفقان بگیر! ملاعین! (و با صدای آرام تر. خطاب به نیروی ِ انتظامی) برادر نیروی انتظامی! یکی محکم بزن توی دهان ِ این ارمنی ِ خبیثِ عرق فروش ِ نجس.
نیروی انتظامی 1 سیلی محکمی به گوش ارمنی می زند. نیروی ِ انتظامی 2 چهره در هم می کشد.
ارمنی: (مستأصل) آقا می خواهی ِ بکشی!؟ خب بکُش! ولی گوش کن چی می گم.
حاکم شرع: باعث قتل شده یی. اعتراف بکن. و بار گناهانت را سبک بکن. دردسر ما را هم کم بکن.
ارمنی: خیر. این جور نیست آقا!
حاکم شرع: ای ارمنی ِ نجس! ای عرق فروش ِ مسبب قتل! به حاکم شرع و چهار تن از امتِ مسلمان افترا می زنی!؟
ارمنی: آقا ما کی افترا زدیم!؟ ما گفتیم این جور نیست!
حاکم شرع: منظورت این است که استغفرالله، استغفرالله ما دروغ می گوییم!؟
ارمنی: آقا شما واقعیت را نمی دانی!؟
حاکم شرع: (خشمگین) پدرت نمی داند! نجس! کافر! ملاعین!
ارمنی: آقا یک دقیقه گوش کن، ببین چی می گم!؟ اگر حق با ما نبود، اعداممان بکن!
حاکم شرع: البته که حق با تو نیست. نجس ِ عرق فروش!
ارمنی: شما که هنوز حرف های ما را نشنیدی! چطور قضاوت می کنی!؟
حاکم شرع: بگو ببینم چه جوری می خواهی خودت را از اتهام به قتل تبرئه بکنی!؟ زود باش بگو. زود باش تند بگو. بگو.
ارمنی: آقا مگه شاش داری. خب زود می باشم...
حاکم شرع: خفه بشو. زود باش دیگر. حاشیه نرو. بگو حرف ات را.
ارمنی: ما عرق درست می کنیم برای ارامنه...
حاکم شرع (با صدای بلند) گوه می خوری در مملکت اسلام عرق درست می کنی!
ارمنی: آقا در دین ما که شما هم آن را قبول دارید، عرق درست کردن و فروختن به ارامنه، مجاز است.
حاکم شرع: (با صدایی آرام تر) ولی در مملکتِ اسلام، جرم است و حدّ شرعی دارد. ولی فروش عرق به امت مسلمان جرم اش بیشتر است.
ارمنی: گوش کن به حرف من آقا! ما به امت شما عرق نفروختیم. بلکه او با کلک از ما عرق دزدیده...
حاکم شرع: به خاطر تهمت به امت مسلمان، علاوه بر همه ی مجازات ها، به تحمّل بیست ضربه شلاق هم محکوم می شوی!
ارمنی: باشد! قبول دارم. ولی به حرف من گوش کن آقا! حاضرم هزار ضربه شلاق بخورم، ولی حرفم را هم بزنم.
حاکم شرع: ولی رخصت نمی دهم به امت مسلمان توهین بکنی و افتراء بزنی!
ارمنی: توهین نیست آقا! می خواهیم بگوییم، چطور به امت شما عرق فروختیم.
حاکم شرع: بگو. ولی زود.
ارمنی: به چشم!
حاکم شرع: بگو! زود بگو!
ارمنی: این آقا آمد پیش ما و خواست عرق بخرد...
قاتل: به سر مبارک دروغ می گه، حضرتِ آیت الله. این سگ ارمنی ِ نجس اومد سُراغ ِ ما و گفت عرق داره و می خواد برفوشه...
حاکم شرع: خفقان بگیر قاتل. به سر نا مبارکِ خودت و دهان نجس ِ عرق خورده ات قسم بخور! بگذار ببینم چه می گوید، ارمنی. حجت الاسلام و المسلمین کلینی فتوایی صادر فرموده است، به این مضمون، که هرگاه یک کافر مرتکبِ قتل شخص مسلمانی شد، اول به اظهاراتش گوش بکنید، بعد اعدام اش کنید. حالا ارمنی دروغ هایش را ببافد.
ارمنی: این آقا خواست از ما عرق بخرد. ما گفتیم به فرد مسلمان عرق نمی فروشیم. او گفت من ارمنی هستم. گفتیم اگر ارمنی هستی، چرا ارمنی حرف نمی زنی!؟ گفت تازه از ارمنستان آمده، روس ها آن جا زبان ِ ارمنی را از بین بردند. گفتیم پس چرا زبان ایرانی را به این خوبی حرف می زنی!؟...
قاتل: حضرت آیت الله، این ارمنی ِ خبیث همین جور داره دروغ می گه.
حاکم شرع: خفه شو تا دروغ هایش را بگوید، بعد به جرم افتراء تعزیرش می کنیم. ارمنی ِ نجس ادامه بدهد.
ارمنی: به او گفتیم، روسی حرف بزن! من روسی می دانیم. اما او روسی هم بلد نبود. گفتیم به شما عرق نمی فروشیم. چون دروغگو هستی!
قاتل: دروغگو پدرته. ارمنی نجس.
حاکم شرع: گفتم ساکت باشد، قاتل.
قاتل: چشم!
ارمنی: گفت نه دروغ نمی گویم. من مسیحی هستم. پدر و مادرم هم مسیحی هستند.
حاکم شرع: (با فریاد خطاب به قاتل) این یعنی الحاد. قتل تو واجب است.
قاتل: به این قبله دروغ می گه حضرت آیت الله. من گوه می خورم با همه ی اهل و بیتم که مسیحی کافر باشم.
حاکم شرع: قاتل خفقان بگیرد. ارمنی ادامه بدهد.
ارمنی: به او گفتیم اگر راست می گویی و مسیحی هستی، پس باید ختنه نشده باشی. گفت ختنه نشده است. و بعد دکمه ی شلوارش را بازکرد...
قاتل: (با التهاب) ای به گور پدر ِ دروغگو! حضرت آیت الله به جدّتان من ختنه شدم. اجازه می دین، نشونتون بدم که مطمئن...
حاکم شرع: (با عصبانیت) خفقان بگیرد، قاتل. برود به عمه اش نشان بدهد. ارمنی ادامه بدهد، دارد به جاهای ِ با مزه اش می رسد.
ارمنی: بله. او چند لحظه فلان اش را نشان داد. ختنه نشده بود.
قاتل: حضرت آیت الله به دست های قلم شده ی ابو...
حاکم شرع: (با عصبانیت) اگر خفقان نگیری، فرمان می دهم، خفه ات کنند.
قاتل: به چشم حضرتِ آیت الله. ولی این ارمنی ِ نجس همین جور داره دروغ می گه.
حاکم شرع: ارمنی ادامه بدهد.
ارمنی: ما قبول کردیم و عرق ها را بهش دادیم. پولش را هم گرفتیم. هنوز نرفته بود که زنم از سر پله ها داد زد، خاک بر سرت آرمیناک. کلاه سرت گذاشت. رو فلانش کاپوت ضخیم کشیده بود. من از این بالا دیدم. تو چطور ندیدی!؟
حاکم شرع: (با تمسخر) همه ی زن های ارمنی آلت رجال غریبه را رؤیت می کنند یا زن بی غیرت تو این جور است!؟
قاتل: می بینید حضرت آیت الله! این ها غیرت و ناموس که ندارند.
حاکم شرع: پس تو نشان داده یی، بله!؟
قاتل: به جدم حاج اصغر آقا، دروغ می گه حضرت آیت الله.
حاکم شرع: خفقان بگیر. ارمنی ادامه بدهد.
ارمنی: ما گفتیم حاج آقا پولت را بگیر، عرق ها را بگذار زمین. او پول را گرفت، ولی عرق ها را نگذاشت زمین، و با مشت محکم به چانه ی من زد و فرار کرد.
قاتل: حضرت آیت الله، این ارمنی ِ نجس همین جور داره به امت اسلام تهمت می زنه.
حاکم شرع: (به مأموران انتظامی) این قاتل را خفه کنید.
قاتل: گوه خوردم حضرت آیت الله. دیگه ساکت می شم.
حاکم شرع: (به مأموران انتظامی) این بار رأفت. اگر دیگر بار نظم دادگاه را رعایت نکرد، خفه اش کنید. ارمنی ادامه بدهد.
ارمنی: ما رفتیم دنبالش. او رفت توی ماشین. در را هم از داخل قفل کرد. هر چه داد زدیم پول ِ عرق ها را بده، گوش نکرد و فرار کرد. نزدیک بود ما را هم زیر بگیرد.
حاکم شرع: اگر تصادمی واقع می شد، معضلی پیش نمی آمد، بلکه یک ارمنی ِ نجس از مملکت اسلام، کم می شد. حالا برادران نیروی ِ انتظامی به اولیاء دم بگویند، داخل بشوند.
یک زن، دو کودک، یک پیرمرد و یک مرد جوان داخل می شوند. زن زار می زند و بر سر می کوبد. بچه ها چسبیده اند به چادر مادرشان. پیر مرد با دستمال صورت اش را گرفته است و به ظاهر گریه می کند.
حاکم شرع: (خطاب به اولیاء دم) قیّم و سرپرست این ضعیفه و اطفال او چه کسی است؟
مرد جوان: سرپرستی شان با حاج آقا ابوی است. (وپیرمرد را نشان می دهد.)
حاکم شرع: تو چه کاره یی؟
مرد جوان: بنده برادر خواهرم هستم. (و زن را نشان می دهد.)
حاکم شرع: چون اطفال صغیر هستند، سرپرستی آن ها و عیال مقتول، بر عهده ی پدر این زن است. غیر از قیّم، نیروی انتظامی بقیه را به بیرون از دادگاه هادی شوند.
سه نیروی انتظامی دو کودک، مرد جوان و زن را بازور از جلسه ی دادگاه بیرون می کنند. آن ها اعتراض می کنند. ولی بی فایده است.
حاکم شرع: (بی توجه به اعتراض ها) در حقیقت قاتل اصلی در این پرونده، مسبب قتل است. و آن مرد (اشاره به قاتل) گر چه مرتکبِ قتل شده است، و تقصیر هم دارد، ولی در شمول قصاص، قرار نمی گیرد.
ارمنی: (با اعتراض) ما یک ساعت سخنرانی کردیم، حالا شما می گویی قاتل مقصر نیست و گناه را می اندازی به گردن ِ ما.
حاکم شرع: اگر رعایت جلسه ی دادگاه را نکنی، برادران نیروی ِ انتظامی، دهانت را می بندند.
ارمنی: حضرت آقا، این همان داستان بلخ و شوشتر است.
حاکم شرع: (با فریاد) خفقان بگیر.
ارمنی: حضرتِ آقا، عادلانه قضاوت کنید. امت شما عرق دزدیده، عرق هم خورده، آدم هم کش...
حاکم شرع: برادران نیروی انتظامی ِ دهان ارمنی را ببندند.
یکی از مأموران دستمال کثیفی از جیب اش بیرون می آورد و با کمکِ دو مأمور دیگر، دهان ارمنی را می بندد. ارمنی تلاش می کند که نگذارد ولی زورش نمی رسد.
حاکم شرع: من امروز بسیار مصروف هستم. عصر باید به ساحتِ مبارکِ حضرت رهبر شرفیاب بشوم. این قضیه باید به فوریت تمام بشود به نحوی که حقوق شرعی ِهمه ی طرف های دعوا، ملحوظ بشود. آن مرد یعنی قاتل، به خاطر خوردن عرق به تحمل هشتاد ضربه، تازیانه ی تعزیری، محکوم می شود، که در آینده که زمانش بعد تعیین می شود، بر پشت او زده خواهد شد. ارمنی از اتهام قتل به نفس مبرا است. زیرا شخصاً آدم نکشته است. اما مسبب قتل است. و این قتل مشمول قصاص ِ به نفس نمی شود. با این برهان او را محکوم می کنیم به پرداخت دیه. در رساله ی شریف حضرت امام راحل (ره) مندرج است: اگر غیر مسلمانی سبب قتل مسلمانی بشود، باید معادل یکصد شتر به ورثه ی مقتول دیه بدهد. اما چون قتل در روز تاسوعای حسینی اتفاق افتاده است، ارمنی باید سی در صد بیشتر بدهد. و گرنه قصاص می شود. و نیز ارمنی به خاطر فروش عرق به امت مسلمان به پنجاه ضربه تازیانه ی تعزیری محکوم می شود که در اسرع وقت باید اجرا بشود. ختم جلسه ی دادگاه.
قاتل : (با لبخند) حق به حق دار رسید.

حاکم شرع از جایش بلند می شود و از صحنه بیرون می رود. نیروهای انتظامی، ارمنی و قاتل را به بیرون از صحنه می فرستند، پدر زن ِ مقتول مبهوت میانه ی
صحنه می ایستد. چراغ ها خاموش می شود.

No comments:

 
Copyright 2009 ادبیات