Wednesday, March 26, 2008

ای فصل خوب خاطرم ، ای نازنین بهار

ای فصل خوب خاطرم ، ای نازنین بهار
جمشید پیمان
اکنون چراغ ها همه خاموش و خفته اند
در متن آسمان اثری از ستاره نیست
رخسار ماه ، گم شده در ژرفی ِ ظلام .
یک قوم خسته جان
یک کاروانِ به جا مانده در خزان
اینجا گلی نماند و شاخه ی نسرین شکسته شد
من ماندم و غم و یک آرزوی ناب
ـ آن ترس محتسب چشیده ی پنهان ز چشم شیخ ـ
با یک دل شکسته ی لبریز ِ انتظار .
چشمان من به راه تو بیدار مانده اند
من هم شنیده ام که دست تو سرشاراز گلست
در قصه ها حکایت رویِ تو خوانده ام
من هم شنیده ام ؛
وقتی که قطره قطره اشکِ تو برخاک می چکد
گل می دهد بنفشه و پر می کشد چمن
بار دگر به جلوه می آید عروس دشت
بر گونه های باغ بوسه زند قمری و هزار .
ما شاهدان لحظه یِ معراج آفتاب
در ازدحام حادثه ، خاموش مانده ایم
از جاده هایِ بهمن ِ غمگین گذشته ایم
ما ، در منازلِ امن ِ امید خویش
بر گرد شعله هایِ یاد ِ تو اتراق کرده ایم
تا بشکند شب و بـِگشاید دوباره چشم
در آسمان چشم ِ تو خورشیدِ بی قرار .
ای خاطرت پراز شکوفه یِ گیلاس و نسترن
ای دامنت پر از شقایق و نیلوفر و سمن
ای سینه ات شده پر،از شمیم یاس
دیرینه آرزویِ جوان مانده در دلم !
با من بگو به کجا پر کشیده ای ؟
با من بگو که آشیانه کجا برگزیده ای؟
شد جاودانه فصل ِ خزان در دیار ِ من
دیگر سفر بس است
درهم شکن حصار زمستان و باز گرد
ای فصل خوب خاطرم ، ای نازنین بهار !
* * * * * * * * * *
با به ترین درودها
فرا رسیدن بهار و آغاز سال1387 را به شما شادباش می گویم .
به امید پیروزی بر نظام مردم کش و ایران ستیز جمهوری اسلامی .
جمشید پیمان

No comments:

 
Copyright 2009 ادبیات