بر خيزيم
برخيزيم
بر خيزيم
برخيزيم پيش از آنكه در خويش توقف كنيم
چون تكه اى سنگ در جهل.
.
برخيزيم
برخيزيم
برخيزيم
برخيزيم در چرخش آسمانى نو
و قلب مان را در مدارى تازه به گردش در آوريم.
برخيزيم
برخيزيم
برخيزيم
برخيزيم پيش از انكه زمستان در دهانمان بارش آغاز كند
و پرندگان سكوت
چشماهامان را به آشيانه هاى تاريك برند.
بايد از غربت بگذرم
آنجا كه كنه ها بر پوست پير زمين آهك شده اند
بايد از تارهاى غبار آلوده بگذرم
و عنكبوتى سبز كه خون رؤياها را مى مكد
بايد از جمهورى خاكستر عبور كنم
از اقتدار ظروف مقتدر كثافت!
از هفت قلب منجمد!
و هفتاد پيشانى سنگى!
كه در آنها تابوت ها لبريز پرهاى جغدند.
بايد از هفت گرداب بگذرم!
گردابهاى پوچى
لبالب پنبه هاى آغشته به تنتوريد
و نطفه هاى سرد مرده.
گردابهاى تنهائى
با خاكستر سرد لبهاى خشكيده
و آنانكه عشق را عادت مى پندارند.
گردابهاى مرگ و قفلهاى بسته.
گردابهاى ابتذال
لبريز كرست هاى مستعمل
عطرهاى ارزانقيمت
فتق بندهاى چرك مرده
تسبيح
كاست هائى كه در آنها
صداى باد روده هاى ديكتاتنورها
در فواصل سخنرانى ها آرشيو شده است
پاكتهاى خالى ذرت بو داده
انبوه كلاهكهاى فلزى شيشه هاى نوشابه
و مدارك پايان تحصيل الاغها
از حوزه هاى اقتدار.
گردابهاى خيانت
با چرخه هاى زرداب
و سكه هاى زرد گه.
گردابهاى خون
با انبوه كلاههاى ناپلئون، سبيلهاى استالين
و گونى هاى افتخار و مدال
گردابهاى يأس.
بايد از ميان آوارهاى جهان بگذرم
پيش از آنكه عقاب از ميعادگاه بگذرد
و كليد طلوع خورشيد ذوب شود.
***
برويم
برويم ياران! برويم
برويم با صلح جنگاور و آزادى مسلح
برويم در امتداد دستها و دهانهاى فرو ريخته بر خاك
برويم از رگبار تير بار تا رگبار بهار
و كلمات روشن ارامش
در قاب دريچه هاى خوشبخت.
برويم
برويم ياران! برويم
برويم تا شعله و زندگى
آنجا كه باروت بر شاخسار منتشر تاريكش گل مى دهد
و پولاد پر مى گشايد
آنجا كه ذرات ما در اقيانوش شناور مى شود
و آنجا كه خاكستر خصم بر نمك فرو مى ريزد
برويم تا ماه مسلح.
آه !
چقدر زمان بر زمين متوقف بماند
چقدر زمان بر زمين متوقف بماند
چقدر زمان بر زمين متوقف بماند
چقدر لبخندها و پرتوهاى ستارگان بپوسند
چقدر گندم و رنگين كمان منتظر بمانند
چقدر زمين تاول بزند
و چقدر در انتظار تنفس بميريم.
در اين شب
خورشيدها در بيهودگى مى تابند
اگر چه شهرها بر جاست
و جهان چز تبلور گورها نيست.
برويم
برويم ياران! برويم
برويم تا صبح
تا نور
تا قدرت بى پايان انسان
و تا دهشت هاى آنسوى كلمات،
من از معناى سايه خواهم گفت
و تفسير مبهم موسيقى آب
برويم!
تا آنجا كه سايه هاى ستونهاى راز
چون نيزه هاى نگاهبانان ابديت
به هم مى پيوندد
برويم!.
***
No comments:
Post a Comment