پرنده ای که روی شاخه افرا دوباره میخواند
میگوید :
که هر جوانه طلوعی است
که با بشارت انبوه شاخه می روید
و حس سبز زندگی آرام میدمد درباغ
اگرچه قطره های یخ زده اشک ها هنوز
به گونه های برگهای سوزنی کاج مانده است
وبال های کبوترها زخمی است
و آن عقابهای جوان
در شکاف های کوه به زنجیرند
پرنده میگوید
حضور هربهار جلوه رستاخیز است
و هر ترانه یک دریچه به باغ است
و این سکوت مضطرب از دشت میرود روزی
و خاک برمی خیزد
زخواب دیرپای زمستانی
که هرپرنده مژده یک پروازاست
و هرشکوفه مژده یک آغاز
پرنده میگوید:........
No comments:
Post a Comment