Wednesday, August 27, 2008

خاوران را دوست دارم - مرجان افتخاری

خاوران را دوست دارم
مرجان افتخاری

به مناسبت بيستمين سالگرد کشتار سراسری زندانيان سياسی تابستان 67 اين بار تصميم گرفتم مثل همبشه نباشم. ديگه دلم نميخواد از سرمايه و زشتی آن حرف بزنم. ديگه دلم نميخواد از سرمايه داری و ستم آن به کارگران، زنان و کودکان کار حرف بزنم. ديگه خسته شدم از بس از منافع و تضاد طبقاتی گفتم. پس کی ميشه که ديگه اين جنايتکارها و مفتخورها ما و چند ميليارد انسان را رها کنند. تا کی جنگ، تا کی اشغال، حمله نظامی و اوارگی مردم بی پناه. چقدر از گرسنگی و مرگ بچه ها تو آفريقا فرياد کنيم . وای که چه چهره زشتی داره اين اختاپوس هزار دست و پا. نفسم گرفت از بس فرياد نابود باد سر دادم. کم هم نيستند انهائی که بايد نابود بشن، برن وما را راحت بزارن. همه مردم روی اين گره خاکی را راحت بزارن تا خودشون تصميم بگيرند. چقدر از نظام سرمايه داري، بانک جهاني، مندليزاسيون و ان کميته حقوق بشرش حرف بزنم. کميته حقوق بشرش که معلوم نيست اصلا چه معنی و مفهومی برای بشر داره. حتما همان تعريفی را دارند که عمر ال بشير،رئبس جمهور سودان از بدبختي، آوارگی فلاکت، مريضي، گرسنگی و کشتاری که در دارفور به راه اندخته. چقدر تعداد اين ال بشير ها زياد شدند. در سوريه هم يک ال بشير ديگه هست که ادعای سوريه بزرگ را داره. هر چند وقت يکبار به حزب الله لبنان دستور ميده که کی را بکش و کجا را بمب گذاری کن. همه اين ال بشيرها با احمدی نژاد هم برادر دينی هستند. وای که ديگه دلم نمی خواد از مذهب، کراهت و واپس موندگی آن حرف بزنم. چقدر گفتند و نوشتند که دين افيونه. ولی يه زمانی افيون بود. حالا هيولا است، اصلا عجوزه است. چرا اين هيولا تو خاورميانه اينقدر ريشه داره؟ چرا اين همه فرقه و ادمکش از بن لادن، ملاعمر، خميني، خاتمي، احمدی نژاد انجا جمعند؟ چرا اين همه فرقه های تروريستی و عقب مانده تو اين منطقه جمعند؟ اخوان المسلمين، حزب الله، حماس، جهاد، فدائيان اسلام، سلافی. يعنی واقعا مردم اين منطقه تا اين حد عقب مونده اند؟ ديگه جوابی ندارم. ديگه خسته شدم از بس از رسوائی مذهب و اسلام نوشتم و حرف زدم. چقدر راجع به واپس موندگي، عقب موندگی و ارتجاعی بودن ان حرف بزنم. چقدر نفرت خودم را از سنگسار از اين بربريت محض نشان بدم. چند بار و چقدر در مورد حجاب اسلامی سرکوبهای ديگه سياسی و اجتماعی اسلام و حکومت نکبتبارش حرف بزنم. خسته شدم از بس قانون های ضد زن، زن ستيزی و وحشی گری اسلامی را تفسير کردم. ديگه نمی خوام از اسلام و حکومت اسلامی از چهره کريه هر دو انها حرف بزنم. ديگه دلم نمی خواد از جنگ هاش، قانون هاش، زندانهاش شکنجه هاش، اعدام هاش در ملاء عام روی چرثقيل، شلاق زدن کارگران حرف بزنم. چقدر از حکومت اسلامي، از سرکوب کارگران، دانشجويان زنان و کودکان بنويسم و فرياد بزنم؟ تا کی ما بايد خبر اعدام بشنويم؟ تا کی بايد فرياد" زندانی سياسی آزادی بايد گردد" را سر بديم؟ تا کی بايد نگران و پريشان انهائی که پشت ميله های زندان هستند باشيم؟ راستی چه تيتر زيبا و پر معنائی اين دانشجويان برای معرفی خودشون انتخاب کردند. " دانشجويان آزاديخواه و برابری طلب". دقيقا همون چيزی که همه مردم ما به ان احتياج دارند، نه احتياج نيست نياز دارند. اخه نياز فراتر و عميق تر از احتياجه. همونطور که آزادی و برابری را دوست دارم خاوران را هم دوست دارم. درسته که اين جنايتکاران خاوران را درست کردند. درسته که اين غير بشرها ياران ما، عزيران ما را گروه گروه در تمام پهنه ايران اعدام کردند. اره اين رژيم اسلامی بود که درهای زندانها را بست و با خيال راحت مشغول کشتار شد. وای که چه جنايت و فاجعه ای بود کشتار هزارن هزار انسان. ان هم چه انسانهائی. همه ميدونيم که خمينی دستور اين جنايت را داد و همه سران اين رژيم در اين جنايت دست داشتند. من نميدونم چی شده که حالا گنجی و سازگاران که خودشون از برنامه ريزان و جنايتکاران بودند حالا فرياد وا مصيبت سر دادند. حالا چی شده که اين اکثريتی ها و توده ای ها خائن که سال 60 و 61 تا توان داشتند لو دادند، همکاری و جاسوسی برای اين رژيم کردند. حالا اينها هم مراسم سالگرد کشتار زندانيان ساسی سال 67 را برگزار ميکنند. پس انهائی که شما باعث دستگيری و اعدامشون در سال 60 و 61 شديد زندانی سياسی نبودند؟ خاوران را دوست دارم.چون سنبل خيلی از پيام ها است. سنبل يک تصميم گيری و انتخاب در شرايط سخته. سنبل جدال" بودن و نبودنه" خاوران فرياد سکوت مقاومت و ايستادگی در مقابل چوبه داره. خاوران را دوست دارم چون يارانم، رفقام، انجا آرميدند. ولی نه، انها انجا هم آروم نيستند، صدای انها، ايده های انسانی انها همه جا منعکسه. شکوفه های خاوران را بعد از 20 سال ميشه ديد، بو کرد و لمس کرد. حالا هزاران زن و مرد جوان برای ازادی و برابری دستهای مهربونشان را بهم داند. اره خاوران شکوفه داده، گل داده. دير نيست که آفتاب را هم بکاره. خاوران را دوست دارم.
Eftekhari_marjan@yahoo.com

مرجان افتخاری
26.08.2008

No comments:

 
Copyright 2009 ادبیات