موضوع زن دغدغه جدي جامعه ماست
نگاه و ارزيابي كنشگران حوزه ي زنان به افكار شريعتي - یکشنبه 2 تیر 1387 [2008.06.22]
کيان آشنا
"امروز موضوع زنان در جامعه ما طرح مدلبرداري شده از سرزمين ديگر نيست، بلكه موضوعي است كه به يك دغدغه جدي تبديل شده و درونجوش جامعه ايران است و تا زماني كه به يك دستاورد جديد نرسد و با معدل مورد قبول، تاييد خرد جمعي را نگيرد اين موضوع در گفتمانها و گرايشهاي گوناگون جامعه مطرح خواهد بود."
با اين سخنان خسرو آذربايجاني، مسوول دبيرخانه سي و يكمين يادمان دكتر علي شريعتي، مراسم بزرگداشت سي و يكمين سالگرد درگذشت دكتر شريعتي فرصتي شد تا برخي از دغدغههاي فكري و اجتماعي جامعه ايران مورد بررسي قرار گيرد.
از همين رو به گزارش دبيرخانه سي و يكمين يادمان دكتر علي شريعتي موضوع "زن و شريعتي" كه عنوان مراسم سي و يكمين سالگرد درگذشت دكتر شريعتي در روز پنجشنبه 29 خرداد بود، توانست ادامه طرح موضوع زنان و طرح ديدگاهها و ارائه راهكارهايي شود كه درونگفتماني و بيرونگفتماني، پسزمينه تفكر نوانديشي ديني با گرايش ديدگاه شريعتي باشد. بنابراين پروين بختيارنژاد فعال در حوزه زنان و روزنامهنگار به عنوان اولين سخنران سمينار زن و شريعتي در اين جلسه که درحسينيه ارشاد برگزار شد به مسئله نوانديشي ديني و مسائل امروز زنان پرداخت.
پرهيز از كلي گويي
پروين بختيارنژاد ضمن سخناني با استناد به آثار دكتر شريعتي گفت: بهرغم آنكه زنان يكي از مخاطبان جدي و نه دست دومي شريعتي بودند ولي پرسشها و موضوعهاي خاص آنها پس از سه دهه از رفتن شريعتي امكان طرح پيدا ميكند، بهراستي چه اتفاقي شرايط چنين پرسشگري در مورد زنان را فراهم آورده است؟ آيا اين اتفاق، تغيير و تحولات عميق ذهني و عيني در حوزه زنان نيست؟
بختيارنژاد در ادامه با اشاره به حضور گسترده زنان در عرصه آموزش و آموزش عالي در سالهاي آغازين دهه 70 كه به يكباره جامعه ايراني را با يك رخداد بزرگ مواجه ساخت، گفت: پيشي گرفتن زنان در مراكز آموزش عالي از مردان يك خبر جدي بود.
او با اشاره به گزارش سال 2008 ديدهبان اجتماعي (socialwatch) در خصوص تساوي حقوق جنسيتي در بررسي سه بعد، از جمله تحصيلات، مشاركت در اقتصاد و مشاركت سياسي، گفت: در ايران نرخ برابري آموزش و تحصيل زنان 95 درصد، نرخ مشاركت اقتصادي 46 درصد و نرخ برابري در مشاركت سياسي 21 درصد عنوان شده است كه در مجموع نرخ برابر جنسيتي در ايران را به 54 درصد ميرساند، ميبينيم كه در اين گزارش هم نرخ رشد زنان در آموزش و تحصيل تحسينبرانگيز است.
بختيارنژاد در ادامه با اشاره به رشد حضور زنان در شوراهاي شهر و روستا، تعداد كتابهاي منتشره شده توسط زنان، تعداد آثار زنان فيلمساز، تعداد زنان ورزشكار و تعداد زنان كارآفرين، يادآور شد: سهم زنان از مديريت بخش دولتي و غيردولتي 8/2 درست است.
به اين ترتيب بختيارنژاد نتيجه گرفت كه اگر امروز پس از سه دهه امكان سخن در مورد زنان وجود دارد به يمن تحولات در حوزه زنان است. او سپس گريزي گذرا به وضعيت زنان در 150 ساله اخير داشت. به اين ترتيب طرح مسائل زنان توسط نوانديشان ديني چون سيد احمدخان، محمد اقبال، شيخمحمد عبده و سپس متفكراني چون قاسم امين مواردي بود كه بختيارنژاد به تبيين آنان پرداخت.
وي سپس پرونده نوانديشان وطني را در خصوص زنان مورد بررسي قرار دادو گفت: گرچه همدليهاي موردي از سوي برخي از آنان مطرح شده ولي تنها كسي كه با جديت و از سر اعتقاد عميق فكري خود، زنان را هم موضوع و هم مخاطب خود قرار داد، شريعتي بود. او بارها درباره زنان و با زنان سخن گفت، شريعتي به عنوان يك مصلح و جامعهشناس به زنان جامعه خود نگاه كرد و دو چهره زن آن روز توجه او را به خود جلب كرد؛ زني كه اسير سنتهاي موهوم و خرافي سنتهاست، كه او از آنها به عنوان زنان مقلد فاقد آگاهي ياد ميكند و نيز زني كه اندك شناختي از غرب ندارد و فقط مصرفكننده كالاهاي آنهاست.
به اعتقاد بختيارنژاد، شريعتي زن سومي را ياد ميكند كه او "نه چهره موروثي را ميپذيرد و نه چهره تحميلي."بختيارنژاد در ادامه گفت كه اگر بخواهيم از روش شريعتي به عنوان يك الگوي گفتوگو با زنان و در مورد زنان استفاده كنيم، از جمله مواردي كه در مورد زنان ميتوان حرف زد، اشكال مختلف خشونت است. او افزود: خشونت عليه زنان به مفهوم هر گونه عملي است كه مبناي جنسيتي داشته و فرآيند آن منجر به آسيب جسماني، جنسي، رواني يا رنج و محنت زنان شود.
او در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به بيانيه جهاني رفع هرگونه خشونت عليه زنان در سال 1993 و با بيان اينكه در 102 كشور از 192 كشور عضو سازمان ملل هيچ قانوني براي مجازات خشونت عليه زنان وجود ندارد، گفت: در كشور ما نيز پديده خشونت در خانواده بازتوليد و رشد سرطاني شديد در عرصه سياست، اجتماع، فرهنگ و هنر دارد. اما هيچگونه تمهيدي چه دولتي و چه غيردولتي براي مقابله با خشونتهاي خانگي پيشبيني نشده است.
او سپس به مصاديقي از خشونت عليه زنان اشاره كرد. ماده 1133 ماده 1130 و 1108 قانون مدني از جمله مواردي بود كه اين سخنران به تبيين آنها پرداخت.
قتلهاي ناموسي، اختلافات خانوادگي و همسركشي از مواردي بود كه بختيارنژاد در پرونده خشونت در خانواده به آنها اشاره كرد و بر اين اساس گفت كه ازدواجهاي تحميلي و زودرس، وجود اختلاف سني زن و شوهر، عدم آشنايي با مسائل قانوني و عدمتوانايي در امر طلاق و عدمپذيرش طلاق در خانواده آن زنان و صرف زمان و هزينه زياد در امر دادرسي از طريق مراجع قضايي و ناآشنايي با اين مراجع و مراكز حمايتي و عدماعتماد به نفس كافي اين زنان را به سمت همسركشي سوق داده است. او افزود: اين افراد در سنين پايين خشونت را تجربه كرده و شاهد خشونت در خانوادههاي خود بودهاند. اين زنان كه داراي تحصيلات پايين و درآمد متوسطي هستند، خشونت فيزيكي، رواني و جنسي و مالي را شاهد بودهاند.
عدم حضانت فرزندان، نداشتن حق قضاوت، وزارت و رياستجمهوري نيز از ديگر مواردي بود كه اين سخنران به تبيين آنها پرداخت.
كلام آخر بختيارنژاداين بود: "نوانديشان ديني اعم از زن و مرد بهتر است از گفتن سخنان كلي پرهيز كنند و به جزءجزء پرسشهاي جامعه زنان در خصوص ابعاد مختلف حقوقي آنها بپردازند. بيشتر اشكال خشونت كه در عرايضم به آنها اشاره كردم ريشه در تفكرات سنتي و ديدگاههاي كلاسيك دارد كه نوانديشان ميبايد با پاسخهاي صريح و شفاف همچون برخي پيشگامان تاريخي خود با جديت به آنها بپردازند و سوالات و مشكلات حقوقي زنان را پاسخ دهند و متاسفانه نوانديشان ديني در ايران، در حوزه زنان، از بسياري از نوانديشان ديني جهان اسلام كمتر سخن گفته و غيرفعالتر و عقبتر هستند."
سخنران بعدي اين جلسه هاله سحابي پژوهشگر بود كه در مورد "نوانديشي ديني و قرآن" سخن گفت.
بازگشت به قران
هاله سحابي در سخنان خود با اشاره به تلاشهاي جريان نوانديشي ديني براي بازگشت به قرآن ونقش شريعتي گفت كه از اين پس فهم قرآن ملي شد و همه به اندازه خود از چشمه زلال آن برداشت كردند:امروز اما آن ايده بازگشت به قرآن ما را در برابر پرسش جديتري قرار ميدهد؟ بازگشت به كدام قرآن و چگونه؟ چگونه بايد از اين كتاب كه 1400 سال پيش نوشته شده، راهنمايي گرفت؟ آيا روشمندي را بايد آموخت و با آيات، برخوردي تاريخي داشت؟ نسبت ما با اين متن و جزئيات و آيات آن چيست؟
سحابي در پاسخ به اين سئوال توجه به دو پرسش اساسي را ضروري ديد: نخست آنكه آيا همه چيز در قرآن هست؟ آيا همه آنچه بشر بدان نيازمند است و آن حكمتي كه از آغاز تاريخ تا قيامت انسان بايد بداند در قرآن خلاصه شده است؟ و ديگر بشر چيزي بر آن نميافزايد؟ دوم آنكه آيا اين كلمات، عبارات و آيههايي كه در قرآن آمده است جاوداني است؟ آيا اين جملهها در اين زمينه با هم تفاوت ندارند و همسنگند؟ آيا اساسا برخي از اين آيات از همان آغاز براي جاودانگي آمدهاند و يا براي پاسخ به نيازي خاص؟
او در ادامه در خصوص بازگشايي پرسش دوم خود، پرسش ديگري را مطرح كرد: آيا هر آنچه در اين كتاب درباره موضوع زنان آمده، براي هميشه بوده است؟ يا از همان آغاز هم تعدادي از اين آيات موقتي بودهاند و يا در مدت كوتاهي به آيه ديگري تبديل يافتهاند؟
او به نكته ديگري هم اشاره داشت: بحث ما فقهي، كلامي و روايتي و حتي عقلاني و فلسفي نيست. ميخواهيم ادعاي خود قرآن را در اينباره بدانيم. بنابراين استدلال ما فقط درون قرآني است.
سحابي افزود: در اين پژوهش ساده، به عبارات گوناگوني در قرآن برخورد ميكنيم كه تحت هر يك از اين عناوين، موضوعي درباره زنان مطرح شده است، مثل زوج، ازدواج، بنت، امرأة، اناث يا انثي، نساء و يا صفاتي مونث مثل طيبات، مؤمنات ومحصنات تحت هر يك از اين لغات با نگاه متفاوتي به موضوع زنان پرداخته شده است. در اين ميان لغتهاي بالا پراكندگي يكساني در ميان آيات مكي و مدني دارند و در همه سالهاي بعثت در ميان آيات وحي آمدهاند. ولي كلمه نساء از 60 مورد كه آمده 56 مورد آن در مدينه و آن هم از سال پنجم هجري به بعد آمده است. چند موردي هم كه در آيات مكي است مربوط به نساء قوم بنياسرائيل و قوم لوط است، صفات مونث نيز در سالهاي 8 و 9 هجري آمده است.
بنابراين او بحثهاي قرآني زنان را حول سه محور مشخص تقسيمبندي كرد:موضوع آفرينش انسان و سرشت زن و مرد و هدف و آرمان آفرينش زن، داستانهاي تاريخي درباره تعدادي از زنان متعين و احكام و دستورات قرآن درباره زنان.
هاله سحابي در ادامه فقط به بخش احكام پرداخت و چند نكته را يادآوري كرد:1- بيشترين كلمه بهكار رفته در اين بخش كلمه نساء است. زوج و انثي و امرأة نادراست. 2- در اين بخش به نقش زن در خانواده و تنها و تنها در رابطه با مرد، اشاره شده است. نقش و مسووليت ديگري، حتي خانهداري و مادري، تربيت فرزند و كار توليدي براي او ترسيم نشده است. 3- در اين آيات هرگز خطابي به "زن" صورت نگرفته و از زنان كاري خواسته نشده است. (تنها آيه 22 احزاب خطاب به زنان پيامبر است) در تمامي اين آيات از نيمه ديگر جامعه خواسته شده است كه نكاتي را درباره زنان رعايت كنند يا درباره ايشان تصميمي بگيرند.
مثالهايي در مورد خطاب مردانه موضوع ديگري بود كه اين سخنران به آن اشاره كرد: در ميان اين آيات يك تعريف موضوعي به چشم ميخورد كه خطاب به مردان است و نساء را بهلحاظ بيولوژيك، توصيفي از آنان ارائه ميدهد.
او در ادامه با بيان اينكه در قرآن توصيف حقوقي نيز از وضعيت نساء شده است كه همراه با توصيفي از يتيمان آمده و با موضوع آنان تلفيق شده است، به آيه سوم سوره نساء اشاره كرد و گفت:در اين آيه محور، عدالت و ستم ناكردن قرارداده شده است.
سخنران سپس باز هم به آيات ديگري از قرآن اشاره كرده و گفت:غير از اين توصيفها درباره بيشتر موضوعات به مردان خطاب شده است، پرداختن مهر زنان (چهارم نساء) حلاليت ازدواج با چه كسان (24 و 25 نساء) وجوب غسل و تيمم و ( ششم مائده) موضوع ارث. او در ادامه به موضوع طلاق اشاره كرد و گفت: بيشترين آيات مربوط به مسائل خانواده را آيات طلاق تشكيل ميدهد، بيشترين كاربرد كلمه معروف و تقوي در اين مورد آمده است.
او افزود: در قرآن طلاق به عنوان جايگزيني بر جدال و آزار زنان در صورت عدمتفاهم مطرح شده است.
هاله سحابي با اشاره به آيه 20 سوره نساء گفت كه براي اراده طلاق از سوي مرد شرطي گذاشته نشده است.او سپس افزود: در جاي ديگر (231 و 232 بقره) درباره زناني كه طلاق داده شدهاند نه به خود آنان بلكه به شوهران آنها دستور داده ميشود.
ازدواج با مشركان، شير دادن نوزادان و مسئله تنبيه زنان موضوعهاي ديگري بود كه اين سخنران به آن اشاره كرد و در صدد تبيين آن برآمد.
او در ادامه با بيان اينكه در اينگونه آيات خطاب بيشتر مردان هستند، به نکات ديگري درباره عبارات مرتبط با بخش احكام پرداخت: اولا كلمه نساء از ريشه سني يا نيسان يا نسيه به معناي فراموش كردن يا به تاخير افتادن است. به قول آقاي طهماسبي بنابراين نساء ميتواند به معني فراموششدگان يا طبقه فراموش شده باشد. با توجه به توصيف همراه با يتيمان اين سخن قابل توجيه است. برعكس كلمه مذكر كه به معناي بسيار به ياد آورده شده ميباشد. البته كلمه مقابل نساء، رجال است كه به معناي مرد سياسي يا مردي كه از محسوسات مرد بودن عبور كرده باشد و متعين شده باشد،است.
او سپس با اين فرض، فهم خود را اينگونه بيان كرد: قرآن با توجه به فضاي موجود به طبقه مطرح و بسيار به ياد آورده شده، درباره گروه فراموش شده به ويژه يتيمان و مستضعفان آنان توصيههايي و حقوقي را يادآوري ميكند. در واقع اين احكام با آنچه در جامعه عرب جاهلي حاكم بوده سه نوع برخورد داشته، يا آنكه آن احكام را پذيرفته و امضا كرده، يا آن سنتها را به كلي برانداخته و سنت جديدي پايهگذاري كرده و يا آنكه در پروسهاي درازمدت و تدريجي تغيير داده است.
او در ادامه گفت: در مورد زنان آنچه در قرآن كاملا برانداخته شده، كشتن فرزندان و زنده به گوري دختران است، ديگر به ارث رفتن زنان پس از مرگ همسر، بهزور شوهر دادن زنان و ديگر دادن استقلال مالي به زنان و حق تصرف در اموال خودشان كه پيش از آن اصلا رسم نبود. اين حقوق مالي به ويژه در آيات طلاق خيلي آشكار است. در مورد كشتن دختران بايد گفت كه نخستين سنت كه پس از جاهليت همزمان با مبارزه با بتپرستي (يعني سال آغاز بعثت) برانداخته شد همين به گور سپردن دختران بود كه به شفافي و قاطعيت با آن برخورد شد. تغييرات ديگري هم ايجاد شد كه محتواي آن رويكرد درازمدت داشت، مانند احترام و خوشرفتاري با زنان، پرداختن مهريه به خود آنان، نگهداري آنها پس از طلاق و مرگ شوهر، رعايت عدالت بين زوجات، بسنده كردن به يك همسر و آنچه در قرآن پذيرفته و امضا شده به حق سرپرستي و قيموميت مردان بر زنان آن هم مقيد به شرط و قيدي مشخص (فضل و انفاق).
هاله سحابي در ادامه سخنان خود با اشاره به برخي از آيات قرآن كه در آن سفارشهايي به صاحبان روزي بيشتر و آزادي بيشتر شده است، گفت: اينها نشان از آن دارد كه متن قرآن متني شورشي يا انقلابي نيست اگر چه روح آن روح توحيدي و برهمزننده امتيازيبندهاي شركآلود است ولي لفظ آن و بيان آيه به آيه آن اصلاحگر است. يعني خطاب به قدرت ميكند كه كارها را اصلاح كن، نه آنكه به ضعيف با بيان صريح بگويد قيام كن و حق خود بگير، بلكه تكليف و مسووليت را بر دوش صاحبان فضيلت قرار ميدهد. و البته با اين شرط قيموميت مرداني كه برتري امكانات دارند را بر نساء فراموششده ميپذيرد، بيهيچ شرط ايماني حتي.
او سپس با اين وصف براي جمعبندي آيات بخش احكام گفت: 1- احكام قرآني در مورد زنان نگاهي قيموميتي و سرپرستواره دارد.2- رويكرد احكام در جهت حفظ كرامت زنان و خوشرفتاري است.3- در اين احكام بر استقلال مالي و با نستاندن مهر از آنان تاكيد شده است. 4- طلاق امري قانوني است و جايگزيني براي دعوا و تشنج ولي اصل بر بقاي پيوند زناشويي قراردارد.
هاله سحابي در ادامه با اشاره به تعديل برخي احكام در دوران حيات پيامبر، بخش ديگر سخنان خود يعني دو محور داستانهاي حقيقي و تاريخي از زنان و بخش فلسفه آفرينش را به طور فشرده مرور كرد. او در بحث نقل تاريخي به عنوان 14 تن اشاره كرد كه تنها يك تن (مريم) با نام خود اوست و بقيه نام مادر موسي، دختران شعيب وهمسر فرعون دارند و كلمه بهكار رفته در اين بخش امرأة است كه نام زني متعين را ميرساند. يكي هم از سما به عنوان امرأة تمليكهم زني كه بر آنان فرمانروايي ميكرد نام برده شده است.
هاله سحابي گفت: در اين بخش بر خلاف بخش احكام نقشها و مسووليتهاي ديگري هم غير از رابطه زناشويي براي زن ميبينيم. مسووليتهايي مثل مادري، دعاي مادرانه، مادرخواندگي و تربيت فرزند، شيردادن فرزند با وحي كه مادر موسي را در اوج محبت مادرانه قرار ميدهد و اين با اجرتالمثل گرفتن بخش احكام خيلي تفاوت دارد. عشق زميني و شيدايي (كه با كامجويي مردمحور فرق دارد) و يا حتي دانايي و مديريت يك ملكه كه حتي در برابر يك نبي ممتاز و قدرقدرت كم نميآورد و در سوره نمل به گونه ظريفي بدون داوري كه شيوه قرآن است، تنها صفات يك طرف را در برابر صفات طرف ديگر قرار ميدهد.
هاله سحابي در ادامه افزود: با توجه به آيه 32 نساء هم راه خروجي بر سلسله دور سنت، جامعه و قانون وجود دارد و اكتساب است. يعني آن فضائل را كه موجب نصيب ميشد تنها با اكتساب و بهدست آوردن ميتوان تغيير داد. اكتساب علم، هنر، معرفت و مهارت. همه اينها نصيب را بالا ميبرد. براي زنان آن نصيبي باقي ميماند كه خود كسب كردهاند. با اين اكتسابهاست كه زنان از نساء نوعي به امرأة و زني متعين تبديل و تحول مييابند و مستقل ميشوند و آزاد. حد و نهايتي هم ندارد. منعي بر آن نميتواند زد، اگرچه راه سخت و پرفراز و نشيب است. هاله سحابي در پايان نتيجه گرفت: با اين حساب آنچه به عنوان احكام در قرآن درباره نساء آمده و از مردان و ديگران خواسته شده تا در مورد زنان رعايت كنند، توصيهها و دستوراتي است براي رسيدن به شرايط حداقل، براي كشاندن طبقهاي از زير صفر به صفر و صفر خطي است كه از آنجا خود به اكتساب ميتواند بپردازد. از زناني كه زنده به گور در كودكي يا در خانه شوهر اجباري در بزرگي به گور ميشدند يا به ارث ميرفتند، يا توانايي مالي و استقلال مالي نداشتند، نميتوان توقع اكتساب داشت. بنابراين آيات احكام قرآن براي ارتقاي نسبي سطح شرايط حداقلي است براي رسيدن به حد اكتساب با ايجاد حقوق حداقل مثل احكام ميشود به سكويي رسيد و از آن پس پلهپله اين خود زنان هستند كه درجاتي را بهدست ميآورند. جمله پاياني نتيجهگيري سحابي چنين بود: اين اكتساب فضائل صفت جمعي است، تا وقتي هر زن به طور فردي به درجات خود برسد، نصيب جمعي پيدا نميشود ولي اگر زنان با هم باشند و در به دست آوردن فضائل به هم كمك كنند، حتما اين ارتقاي حقوق درجه به درجه اتفاق خواهد افتاد. به اين ترتيب نوبت به مرضيه مرتاضيلنگرودي از فعالان حوزه زنان رسيد تا او از نسبت خود و شريعتي بگويد.
شريعتي و ارائه مدل نو از زن
مرضيه مرتاضيلنگرودي كه عنوان سخنان خود را در اين نشست "من و شريعتي" قرار داده بود، با بازخواني شرايط دوران جواني خود گفت: در ان دوران در برابر و در واكنش به "نوگرايي" سطحي تقليدي، مدل ديگري از تفكر مطرح شده بود كه نوگرايي نقادانه، مردمي و به اصطلاح ملي بود كه مجموعهاي از نوگراييها را در بر ميگرفت. مثل نوگرايي در شعر و عبور از سنتهاي كلاسيك شعري كه با نيما شروع شده بود. اما زمان ما زمان فروغ بود. تقريبا همه همكلاسيهاي من،اي شب از روياي تو رنگين شده را، از برداشتند و يااي آدمها كه در ساحل نشسته شاد و خندانيد، نيمايوشيج و آيداي شاملو را.
اين سخنران با بيان اينكه نسل من، نسلي نوگرا بود كه سابقه 50 سال تجددخواهي از مشروطه به اين طرف را به دنبال خود داشت از نفوذ و گسترش تجددخواهي مشروطه خواهان نخبه، در نسل او و به لايههاي متوسط و پايينتر اجتماع ياد كرد.
مرتاضيلنگرودي در ادامه با بيان اينكه شريعتي براي ما از "حق متفاوت بودن" سخن گفت، افزود: شريعتي كوشش داشت از شاگردانش انسانهاي مدرن با رفتار عقلاني و انديشمند بسازد. او بحث بازگشت به خويشتن خويش را مطرح ميكرد و اين بازگشت را به نفع حق متفاوت بودن و انديشيدن در دين تبيين ميكرد.
او با بيان اينكه انسان ديني مدل شريعتي، بيشك انسان مدرني است كه به مدد "شك" پوستهاش را، تو بخوان چهار زندانِ طبيعت، جامعه، تاريخ و خويش را ميتركاند و از بهشت "امن" در "خود" ماندن به كوير حيرت و پرسش هبوط ميكند، گفت كه، اين بار "خود" را به مدد شناخت عناصر سازنده خويش (علم و وحي) چنان كه ميخواهد و ميفهمد و ميشناسد، ميسازد. هر انسان تنها در بازگشت به خويشتن خويش است كه به راستي "نو" ميشود و از انسان در خود، به انسان براي "خود" ارتقا مييابد.
مرتاضي لنگرودي در ادامه گفت: حق متفاوت بودن، انسان مدل شريعتي را تشويق به كندوكاو و جستوجوي در خويش و نهايتا بازگشت به خويش ميكند. اينچنين است كه انسان مدل شريعتي، تبديل به انسان خودآگاه عامل و كارگزار رستاخيز ميشود.
مرتاضيلنگرودي با بيان اينكه مكانيزم پوستهشكني و رفت و برگشت و خوديابي و خودآگاهي براي زن و مرد تفاوتي ندارد، تفاوت در خويشتن خويش است، گفت: زن آرماني و دلخواه شريعتي بيش از آنكه شاد، اهل زندگي و بگو بخند باشد، زني مبارز و دل شكسته است.
مرتاضيلنگرودي با مقايسه شريعتي با "كي يركه گارد" كه عقيده داشت فقط ميشود از كساني چيزي آموخت كه رنج كشيده باشند و يا در برابر مرگ قرار گرفته باشند، زيرا تنها در آن لحظه است كه فرد به معناي واقعي فرد ميشود و به دور از هر نقاب، گفت كه براي شريعتي نياز به خوديابي و خودآگاهي همواره در موقعيتهاي بحراني و تراژيك مطرح ميشود، نه در آرامش. براي همين شريعتي زن امل را از سنت و زن آلامد را از "نو" پوشياش خارج ميكند و آنها را در بحران برهنگي و سراسيمگي و از زندگي و زنده بودن شرمنده ميسازد.پايان سخنان مرتاضيلنگرودي ذكر چند نكته بود: "دريغ كه پس از جنگ پس از شهريور بيست، بيست سال اختناق را كه ميتوانست بزرگترين عامل بيداري و آگاهي و حركت و نجات و سرچشمه آموزشها و تجربههاي بزرگ باشد گذرانديم و از آزادي تنها به بازگشت به ارتجاع عصر قاجاري را شعار خويش كرديم. دريغ آنگاه كه به سياست رو كرديم، نفت، مليت، نفي امپرياليسم، استعمار غربي، اما ايكاش به جاي شعار نفت ما يك شعار فكري داشتيم به جاي تلاش براي بازستاندن نفت از دست غرب،اي كاش به بازستاندن آنچه از نفت عزيزتر است بر ميخاستيم و آن باز گرفتن ايمانمان، آگاهي و انديشهمان و خويشتن انسانيمان بود كه از ما گرفتند و به دنبال آن خيلي چيزهاي ديگر از جمله نفت را. افسوس كه در اين هر دو راه، چه نيروهايي كه به مهلكه افتادند و چه امكاناتي كه از دست رفت. اگر در آن سو به جاي مشتي نيرومند و كوبنده بر روي ظلم، مشتي نيرومند و كوبنده بر اين ديوارهاي شرك قرون وسطايي كه گرداگرد عقل و دين و انديشه ما كشيده شدهاند فرود ميآمد، راه براي تابش نور به خلوتگاه و تكيهگاهها و حجره و حوزه و انديشه و احساس ديني ما باز ميشد، آنگاه مذهب ما هزاران آموزگار شهادت در ميان توده داشت و در اين سو به جاي آنكه نهضتي تنها روي سرش راه برود در حالي كه دستهايش در جيب است و پاهايش در هوا معلق و رها، كاري ميكرد كه اين «مرد»؟! بر روي پاهايش راه برود و با دستهايش كار كند و با سرش بينديشد."
افسوسهايي كه مرضيه مرتاضيلنگرودي از هدر رفتن امكانات و به مهلكه افتادن نيروها در اين دو راه ذكر كرد، آغازگر سخنان ناهيد توسلي پژوهشگر و مدير مسؤول نشريه نافه شد تا او سخنان خود را با عنوان "شريعتي، عقلانيت و اشراق فراجنسي" ارائه دهد.
دغدغه اصلي شريعتي "انسان" بود
ناهيد توسلي با بيان اينكه موضوع زن، كه در اين دو دهه اخير در ايران يكي از موضوعات محوري و بحثانگيز در حوزه اجتماعي/ فرهنگي/ سياسي/ اقتصادي شده در دوراني كه شريعتي به فعاليتهاي نوانديشانه دين و اسلامي جامعه ايران مشغول بود، موضوع محوري نبود، گفت كه شريعتي در آن زمان به "انسان" ميانديشد، به پديدهاي فراجنسي.
او گفت: اكنون كه اين پديده يعني "وضعيت انساني زن" در ايران به مسئلهاي جدي و كلان و بسيار حياتي در همه حوزهها بدل شده و بسياري از روشنفكران ما بر اين عقيدهاند كه "شرط لازم روشنفكري در ايران امروز دفاع از آزادي زنان و پشتيباني قاطع از بايستگي برابري حقوق است"، باورمند هستيم ميخواهيم نسبت خودمان را در حوزه حقوق انساني برابر و عادلانه زن در يك چنين جامعهاي تعريف كنيم.
به اين ترتيب توسلي با بيان اينكه در بينش و باور شريعتي پديدهاي به نام جنس، نژاد، رنگ، با ارزشگذاريهاي جنسيتي، نژادي و رنگي غيرانساني مردانه حاكم بر جهان علم و فلسفه، قرآن و دين، شعر و ادبيات وجود نداشت، در عين اينكه در انديشه او مذكر/ مونث و كاركردهاي متفاوت طبيعي و غيرذاتانگارانه (بي هيچگونه ارزشگذاري) ديده ميشد، گفت: ما به عنوان روشنفكر نوانديش، با توجه به شرايط زماني خود برخي از مولفههاي انديشواري او نميتوانيم با او همدلي و همراهي كنيم بنابراين در آن حوزهها منتقد شريعتي خواهيم بود، اما منتقدي سازنده.
او با بيان اينكه نگاه شريعتي به جهان هم نگاهي تاريخي اسطورهاي بود و هم نگاهي اجتماعي، گفت: اين هر دو نگاه در تجميع زيستي خود در شريعتي او را به "انساني" چندبعدي تبديل كرده بود. او انسان را بيرون از طبيعت و طبيعت را جدا از انسان مفهوم نميكرد. نوعي توحيدنگري يا يكپارچهنگري در بينش او مشهود بود. يعني آن دوانگاري و دوآليسمي را كه در جهان طبيعي وجود دارد موجود او توحيدي و يكپارچه ميديد. شريعتي مانند همه روشنفكران دورانهاي تاريخي، از جمله پيامبران بر اين باور بود كه بايد ميان اين شقاق و دوگانگي فرهنگي- تاريخي- اسطورهاي و در پي آن شقاق در ارزشگذاري نسبت به پديدههاي برآمده از قدرت (كه من آن را اقتدار مردپدرانه مينامم) ايجاد وحدت و يكپارچگي كرد، زيرا اين دوآليسم موجود در طبيعت چون به گونه ديالكتيكي عمل ميكند و هيچگاه ايستا و متصلب نيست و بلكه پويا و ديناميك است در نمودش در هستي يگانه و يكپارچه و توحيدي است. توسلي سپس چنين نتيجه گرفت: شريعتي نوانديشي را در واسازي و بازسازي دوباره از هر پديده ميدانست.
توسلي در ادامه ذكر اين نكته را ضروري ديد که: فراموش نكنيم شريعتي در دوران تاريخي زيستياش هم به مسائل در زماني و هم به مسائل همزماني ميپرداخت. شريعتي و متن او بايد با همان ابزار ساختشكني و بازسازي تفسير و تاويل شود.
او گفت: شريعتي به عنوان نوانديشي ديني كه به ساختشكني متن آنسان كه دريدا ميگويد و بازسازي و نوسازي انديشهاي متن آنچه اقبال لاهوري ميگويد در زيرمجموعه فرهنگي، كه خودآگاهي دادن به جامعه است، بر مبناي اصلاح ديني، به نوعي به پروتستانيسم اسلامي در جامعه ديني ايران باورمند بود. در انديشه او نگاه تشكيلاتي كه نوعي نگاه متصلب است بسيار ضعيف بود. شريعتي نوانديشي ديني را با توليد انديشه و نقد سازنده روشنفكري است، مدنظر داشت.
او در ادامه با طرح اين پرسش كه آيا انسان به معني خاص و انيس با خدا بودناش فراجنسي نيست؟ گفت: از ويژگيهاي انديشواري جامعنگر شريعتي كه در بحث امروز، در مورد "زنان" ميتواند بسط پيدا كند بحث سنت و مدرنيسم است و برزخ ميان اين دو. شريعتي هم سنت را نقد ميكند و هم مدرنيسم را. او سنتهاي متصلب دين و دينداري همزمان با عقلانيت مذكر مدرنيته نقد ميكند. در عين اينكه در همان حال متهم به ايدئولوژيك كردن دين، گونيپوش كردن زنان، خراب كردن وضعيت اقتصادي ايران، بيتوجهي به جنبش مشروطيت، رمانتيك بودن و خلاصه بسيار اتهامات ديگر نيز ميشود. اين نيست مگر آنكه شريعتي از عقلانيت خود همراه با اشراق درونه خويش كه در او فعال و زنده است و حيات دارد نيز هزينه ميكند.
او با بيان اينكه دغدغه اصلي شريعتي "انسان" بود، گفت: شريعتي را چه در حوزه اجتماعي چه در حوزه ديني و چه در حوزه كويري و نيز اجتماعي هرگز نبايد از زمانيكه در آن ميزيسته است جدا كنيم.
او گفت: انسان، براي شريعتي مجموعه واحدي از زن و مرد انگاشته ميشد.توسلي با اشاره به "ابژه" شدن زن از سوي حاكميت مردانه، گفت كه شريعتي در دوراني ميزيست كه كمكم مدرنيته گفتمان مسلط ميشد. اين مدرنيته كه بر عقلانيت مردمحور استوار بود انسان را از منشاء قدسياش جدا ميكند و خودبنياد ميشود. اينجا عقل غربي و مدرن عقلي مذكر ميشود و به همين دليل است كه از درون عقلانيت مذكر مدرنيته، كه پاسخ سرگشتگي انسان را نميدهد پستمدرنيسم بيتعريف بيرون ميجهد.
او با بيان اينكه شريعتي، هميشه از "انسان" و از آزادي و برابري و دموكراسي و عدالت و عشق و هنر و زيستن "انسان فراجنسي" سخن ميگفت، افزود: شريعتي، انسان را سوژهاي ديناميك، پويا و در حال شدن ميديد؛ اليالله المصير- شدن به سوي خدا به سوي كل هستي، اگر به سه نوع "زن" در فاطمه فاطمه است اشاره ميكند، مقصود زنانياند كه در حاكميت مرد/ پدرسالارانه پس از دوران كشاورزي جهاني به ابژه تبديل شده و با خويشتن انساني خويش بيگانهاند، اينجاست كه به زن نوع سوم اشاره ميكند.
او در ادامه با بيان اينكه در اين روند انسان خود مسوول ساختن "سرنوشت" انساني خود است گفت كه انديشه ژرفساز كلان و عمده شريعتي بر پايههاي "دين" يعني اسلام استوار است و او از اين مولفه - كه در جامعهاش گفتماني نه تنها غالب بلكه فراغالب است – استفاده ميكند. اينجاست كه متهم به ايدئولوژيك كردن دين يا اسلام ميشود. در حالي كه اساسا شريعتي چون نگاه ديناميك و پويا و زنده به دين يا به اسلام دارد، اين اتهام در چارچوب ساختار انديشهاي شريعتي جايي براي توجيه ندارد مگر آنكه اتهامي عكسالعملي در رابطه با زمان حال باشد. در غير اين صورت ايستا كردن دين كه از پايه پديدهاي ديناميك و روشنگرايانه است ناگزير به ذهنيت و تفسير و تاويل خوانش گوينده باز ميگردد و بيشك ناشي از عدمدرك نگاه سيال و غيرمتصلب شريعتي به هر پديدهاي است.
او افزود: شريعتي عقل و عشق را با هم ميآميزد و برآيند هر دو را در انسان تجميع ميكند. اينجاست كه عقل و اشراق در شريعتي فراجنسي و فراجنسيتي ميشود و "انسان"، كه مجموعه عقل و اشراق است پديدهاي نه مرد و نه زن بلكه پديدهاي دوگانه واحد تلقي ميشود. با پايان سخنان ناهيد توسلي، نوبت به آخرين سخنران اين نشست رسيد.
چرا بحث زن
رضا عليجاني پژوهشگر در حوزه زنان كه سخنان خود را با عنوان زنشناسي شريعتي ارائه كرد، ابتدا به اين موضوع اشاره كرد كه چرا بحث زن؟
او گفت: "انسان" دو نيمه است اما، يك نيمه آن (زن) همواره "ديده" نشده است. و امروز در جامعه ايران به عنوان يك حركت و جنبش "واقعا موجود" كه مدير و سخنگوي خويش است، در حال ديده شدن است. عليجاني افزود: هابرماس و آلن تورن، هر دو، درك آينده ايران را موكول به ادراك وضعيت زنان ايراني كه سازنده فرداي ايران خواهند بود، دانستهاند.
عليجاني در ادامه توسعه همهجانبه بدون حضور و مشاركت زنان را غيرممكن دانست و به اين موضوع پرداخت كه چرا زن و شريعتي؟ براين اساس او گفت: "جريان چپ نوانديشي مذهبي، برخلاف ديگر طيفها و بيشتر از بسياري از انديشمندان «زن» را ديده و در اينباره سخن گفته و يا موضع مترقي داشته است. شريعتي سرسلسله آنهاست. و ديگراني چون طالقاني، محمدتقي شريعتي، طاهر احمدزاده، ابوذر ورداسبي، پيمان، اشكوري، موحدين (از تشكلهاي هوادار شريعتي)، مجيد شريف"
عليجاني در ادامه بحث خود مدل شريعتي را در حوزه زنان در تاريخ متاخر، اثرگذارتر از ديگر مدلها، همچون مدل اشرف دهقاني (زن چريك "فاقد جنسيت") و مدل اشرف پهلوي (فمينيسم دولتي "فقط جنسيت")، ارزيابي كرد.روش برخورد با مقوله "شريعتي و زنگ، محور ديگر سخنان عليجاني بود. "زمانه ما با زمانه شريعتي تفاوتهايي جدي دارد. بين ما و او يك انقلاب (و يك نظام و حاكميت) فاصله است. ما يك مرحله جلو آمدهايم و با پرسشها و مشكلات جديدتري مواجهيم." او افزود: امروز با ايجاد شكاف در ديوار ستبر سنت، زنان به بحث حقوق مساوي با مردان در همه حوزهها و حتي به طرح مباحثي چون خرد مذكر و خرد مؤنث رسيدهاند.
بر اين اساس او گفت: با شريعتي و ميراث او، از جمله در مورد زن، برخورد "تاريخي – الهامي" و "راهبردي – كاربردي" ميكنيم. ميراث او در اينباره، همچنان داراي عناصر و مولفههاي بسياري براي درسآموزي و الهامگيري است. و البته اين برخورد مستلزم رجوع مجدد و دقيق به متن شريعتي و شناخت تحليلي و نقد (درونپارادايمي) براي تداوم آن پروژه براي نوزايي و تغيير اجتماعي در جامعه است.
او سپس با اشاره به ديدگاههاي شريعتي در سالهاي مختلف1351 در خصوص مسائل زنان به مباني فكري و تحليلي شريعتي درباره زنان پرداخت:- انديشمندان و مصلحان بشري بهجز استثنائاتي چون محمد(ص) در تاريخ معمولا زن را يا نديدهاند و يا به تحقير در او نگريستهاند.
- شريعتي معتقد به نگاه تاريخي به مسائل زنان است و بر اين اساس معتقد است: مذكرنگري عمدتا ريشه در مسائل اقتصادي داشته و بر اين اساس "سود" به "ارزش" تبديل شده است. وضعيت تاريخي رابطه زن و مرد نيز شكل ارباب – رعيتي داشته است.
- علت عقب افتادن زن اين بوده كه زن بر اساس مناسبات مردسالار عقب نگه داشته شده و اين وضعيت نگذاشته است زن رشد كند. پس ريشه وضعيت تبعيضآميز زنان سلطه تاريخي است، نه نقض و نقصان در زنان.
- در طول تاريخ مرد نيز خواسته است بر زن تسلط مستبدانهاي داشته باشد. در خانواده پدرسالار زن "ابزار جنسي" و "كلفت بيجيره و مواجب" است.
- "زنشناسي" انديشمندان سنتي نهتنها تحتالشعاع مناسبات و سلطه جنسيتي حاكم بر جامعه، بلكه تحت تاثير منافع جنسيتي فردي خود آنان نيز بوده است. آنان طبق منافع و مصالحشان تمايل دارند وضعيت زنان همچنان در همين وضعيت سلطهآميز باقي بماند. در زنشناسي ديني (متوليان دين)، تمايلات و منافع فردي آنان نيز دخيل است (همانند منافع طبقاتيشان در قرائت اقتصاديشان از دين). و آنچه به نام سنت اسلامي از طريق اينها بر زنان تحميل ميشود مربوط به سنتهاي دوره پدرسالاري و حتي بردهداري است.
- از نظر شريعتي كه هم معلم دبيرستانهاي دخترانه و هم استاد دانشجويان دختر و پسر بوده است، هوش و تيزبيني عقلي دختران و زنان هيچ تفاوتي با مردان ندارد. به علاوه آنكه زنان از احساس و لطافتي افزونتر نيز برخوردارند كه هميشه در فرهنگ مردسالار، با بدفهمي، به ضعف و لوسي و سطحي بودن تعبير ميشده است. بر اين اساس او ضمن اعتقاد به تساوي ذاتي و انساني زن و مرد و "نقش، حق و شخصيت" همارز مردان براي زنان؛ اما به سرشت خاص زنانه نيز اعتقاد دارد و آن را نهتنها نقطه ضعف بلكه مميزه مثبت زن ميداند.
- يك منظر مهم نگرش شريعتي به جامعه و پديدههاي اجتماعي، از جمله در مورد زنان، "جماعتگرايي" و نه "فردمحوري" و منگرايي است (عشق فراحقوق نه عشق مادون حقوق). او از اين منظر به نقد خانواده اتميزه شده در غرب مدرن ميپردازد.
اما بنمايههاي تحليل جامعهشناختي و استراتژيك شريعتي درباره وضعيت زنان در جامعه خويش نيز حاوي چنين نكاتي است:- زن در جوامع شرقي و اسلامي بيش از همه از مذهب سنتي رنج كشيده است.
- چهره زن در جامعه جديد دچار تغييري سريع و جبري شده است. هيچ چيز هم نميتواند جلوي اين تغيير را بگيرد.
- تفكيك سه چهره از زن در جامعه جديد: زن سنتي – زن متجدد (شبهمدرن) و زن روشنفكر (آگاه و مسوول)
- شريعتي در رابطه با زن اروپايي تحليلي دولايه دارد. در يك لايه معتقد است قرون وسطي ضدزن بود. زن موجود منفوري بود كه از وجودش در فضاي گناه پراكنده ميشد. اما اين فشارها عكسالعمل ايجاد كرد. اما وي زن امروز اروپايي را زني ميداند كه بر اساس آگاهي، تلاش و مبارزه و فرهنگ به آزادي رسيده است. او زني صاحب فرهنگ، اهل كار مولد و آزاد و صاحب حقوق است. هر چند فردگرايي منفعتمحور حاكم بر فرهنگ جديد او را دچار "تنهايي" نيز كرده است (تنهايي زن مدرن).
شريعتي در لايه دوم، به برخورد سرمايهداري با مسئله زن توجه كرده است. سرمايهداري به زن به عنوان نيروي كار جديد خود؛ از منظر تفنن و مصرف نگريسته است. و به ويژه در كشورهاي تحت سلطه زن را مظهر سكس و عامل تنوع در مصرفزدگي ديده است. در اين راستا تلاش شده آزادي به آزادي جنسي تقليل داده شود. اينك عشق را از بين برده است. اما در معبد سكس اولين قرباني خود زن است. زن به كنيزي مدرن براي مرد تبديل شده است.
- شريعتي بين "تمدن" و "تجدد" فاصلهگذاري و تفكيك ميكند. زن شبهمدرن و متجدد در ايران نيز با زن اروپايي آزاد، كه آزادياش را از تلاش فرهنگي و مبارزه و تغيير شخصيت و نقش اجتماعياش به دست آورده، متفاوت است. آزادي او ناشي از قيچي آجان! است نه تغيير و مبارزه خود او. زن شبهمدرن و آلامد در ايران نه دچار تغيير تفكر شده است و نه تحول شخصيت. او تنها به كار توسعه مصرف و تحريك شهوت آمده است و تمامي ارزش او در لباسها و اسافل اعضايش است. او نه "احساس" زن ديروز را دارد نه "شعور" زن امروز را. - شريعتي بر شناخت نادرست "زن غربي" در جامعه ما تاكيد ميكند. "چهره زن غربي" كه ما ميشناسيم ساخت ايران است و زنان غربي انديشمند، محقق، اهل كار مولد، فرهنگ، مبارزه سياسي در اينجا شناسانده نميشوند و تنها زن "بار" معرفي و شناسانده ميشود. استبداد نيز به شدت مروج آزادي جنسي، به جاي همه آزاديهاست.
- شريعتي به فاصلهگذاري و تفكيك "مذهب" و "سنت"هاي تاريخي و قومي نيز ميپردازد. او معتقد است زن در صدر اسلام شخصيت يافته بود. اما بعدا در سنت تاريخي به "ضعيفه" تبديل شد. زني كه به جرم زن بودن، زنداني خانه است و مثل جنس قاچاقي است كه بايد سخت از آن مراقبت شود.
تجليل از بانويي كهنسال
با پايان سخنان رضا عليجاني نوبت به بخش ويژه اين سمينار رسيد. تجليل از بانوي كهنسالي كه سالهاست كتابهاي شريعتي را در بساط خود در پيادهروهاي مقابل دانشگاه تهران به فروش ميرساند. كبري قدسي نظام آبادي زن 85 ساله در طول 31 سال گذشته در آن زمانها كه كتابهاي شريعتي بيشتربا نام علي خراساني، سبزواري و سربداري وجود داشت و چه آن سالهايي كه مجموعه آثار شريعتي با جلدي مشكي به چاپ ميرسيد، اقدام به فروش اين كتابها كرده است. اين زن كه همسر كارگر خود را حدود 30 سال پيش از دست داده است، روز پنجشنبه با شاخههاي گل دوستداران راه شريعتي مورد تقدير خاص قرار گرفت.
به اين ترتيب احسان شريعتي كه براي تجليل از اين زن كهنسال به پشت تريبون دعوت شده بود پس از ايراد سخنان كوتاهي، لوح يادبودي را از طرف بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتي و دفتر پژوهشهاي فرهنگي دكتر شريعتي كه دو نهاد برگزار كننده اين سمينار بودند به وي تقديم كرد.
نگاه و ارزيابي كنشگران حوزه ي زنان به افكار شريعتي - یکشنبه 2 تیر 1387 [2008.06.22]
کيان آشنا
"امروز موضوع زنان در جامعه ما طرح مدلبرداري شده از سرزمين ديگر نيست، بلكه موضوعي است كه به يك دغدغه جدي تبديل شده و درونجوش جامعه ايران است و تا زماني كه به يك دستاورد جديد نرسد و با معدل مورد قبول، تاييد خرد جمعي را نگيرد اين موضوع در گفتمانها و گرايشهاي گوناگون جامعه مطرح خواهد بود."
با اين سخنان خسرو آذربايجاني، مسوول دبيرخانه سي و يكمين يادمان دكتر علي شريعتي، مراسم بزرگداشت سي و يكمين سالگرد درگذشت دكتر شريعتي فرصتي شد تا برخي از دغدغههاي فكري و اجتماعي جامعه ايران مورد بررسي قرار گيرد.
از همين رو به گزارش دبيرخانه سي و يكمين يادمان دكتر علي شريعتي موضوع "زن و شريعتي" كه عنوان مراسم سي و يكمين سالگرد درگذشت دكتر شريعتي در روز پنجشنبه 29 خرداد بود، توانست ادامه طرح موضوع زنان و طرح ديدگاهها و ارائه راهكارهايي شود كه درونگفتماني و بيرونگفتماني، پسزمينه تفكر نوانديشي ديني با گرايش ديدگاه شريعتي باشد. بنابراين پروين بختيارنژاد فعال در حوزه زنان و روزنامهنگار به عنوان اولين سخنران سمينار زن و شريعتي در اين جلسه که درحسينيه ارشاد برگزار شد به مسئله نوانديشي ديني و مسائل امروز زنان پرداخت.
پرهيز از كلي گويي
پروين بختيارنژاد ضمن سخناني با استناد به آثار دكتر شريعتي گفت: بهرغم آنكه زنان يكي از مخاطبان جدي و نه دست دومي شريعتي بودند ولي پرسشها و موضوعهاي خاص آنها پس از سه دهه از رفتن شريعتي امكان طرح پيدا ميكند، بهراستي چه اتفاقي شرايط چنين پرسشگري در مورد زنان را فراهم آورده است؟ آيا اين اتفاق، تغيير و تحولات عميق ذهني و عيني در حوزه زنان نيست؟
بختيارنژاد در ادامه با اشاره به حضور گسترده زنان در عرصه آموزش و آموزش عالي در سالهاي آغازين دهه 70 كه به يكباره جامعه ايراني را با يك رخداد بزرگ مواجه ساخت، گفت: پيشي گرفتن زنان در مراكز آموزش عالي از مردان يك خبر جدي بود.
او با اشاره به گزارش سال 2008 ديدهبان اجتماعي (socialwatch) در خصوص تساوي حقوق جنسيتي در بررسي سه بعد، از جمله تحصيلات، مشاركت در اقتصاد و مشاركت سياسي، گفت: در ايران نرخ برابري آموزش و تحصيل زنان 95 درصد، نرخ مشاركت اقتصادي 46 درصد و نرخ برابري در مشاركت سياسي 21 درصد عنوان شده است كه در مجموع نرخ برابر جنسيتي در ايران را به 54 درصد ميرساند، ميبينيم كه در اين گزارش هم نرخ رشد زنان در آموزش و تحصيل تحسينبرانگيز است.
بختيارنژاد در ادامه با اشاره به رشد حضور زنان در شوراهاي شهر و روستا، تعداد كتابهاي منتشره شده توسط زنان، تعداد آثار زنان فيلمساز، تعداد زنان ورزشكار و تعداد زنان كارآفرين، يادآور شد: سهم زنان از مديريت بخش دولتي و غيردولتي 8/2 درست است.
به اين ترتيب بختيارنژاد نتيجه گرفت كه اگر امروز پس از سه دهه امكان سخن در مورد زنان وجود دارد به يمن تحولات در حوزه زنان است. او سپس گريزي گذرا به وضعيت زنان در 150 ساله اخير داشت. به اين ترتيب طرح مسائل زنان توسط نوانديشان ديني چون سيد احمدخان، محمد اقبال، شيخمحمد عبده و سپس متفكراني چون قاسم امين مواردي بود كه بختيارنژاد به تبيين آنان پرداخت.
وي سپس پرونده نوانديشان وطني را در خصوص زنان مورد بررسي قرار دادو گفت: گرچه همدليهاي موردي از سوي برخي از آنان مطرح شده ولي تنها كسي كه با جديت و از سر اعتقاد عميق فكري خود، زنان را هم موضوع و هم مخاطب خود قرار داد، شريعتي بود. او بارها درباره زنان و با زنان سخن گفت، شريعتي به عنوان يك مصلح و جامعهشناس به زنان جامعه خود نگاه كرد و دو چهره زن آن روز توجه او را به خود جلب كرد؛ زني كه اسير سنتهاي موهوم و خرافي سنتهاست، كه او از آنها به عنوان زنان مقلد فاقد آگاهي ياد ميكند و نيز زني كه اندك شناختي از غرب ندارد و فقط مصرفكننده كالاهاي آنهاست.
به اعتقاد بختيارنژاد، شريعتي زن سومي را ياد ميكند كه او "نه چهره موروثي را ميپذيرد و نه چهره تحميلي."بختيارنژاد در ادامه گفت كه اگر بخواهيم از روش شريعتي به عنوان يك الگوي گفتوگو با زنان و در مورد زنان استفاده كنيم، از جمله مواردي كه در مورد زنان ميتوان حرف زد، اشكال مختلف خشونت است. او افزود: خشونت عليه زنان به مفهوم هر گونه عملي است كه مبناي جنسيتي داشته و فرآيند آن منجر به آسيب جسماني، جنسي، رواني يا رنج و محنت زنان شود.
او در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به بيانيه جهاني رفع هرگونه خشونت عليه زنان در سال 1993 و با بيان اينكه در 102 كشور از 192 كشور عضو سازمان ملل هيچ قانوني براي مجازات خشونت عليه زنان وجود ندارد، گفت: در كشور ما نيز پديده خشونت در خانواده بازتوليد و رشد سرطاني شديد در عرصه سياست، اجتماع، فرهنگ و هنر دارد. اما هيچگونه تمهيدي چه دولتي و چه غيردولتي براي مقابله با خشونتهاي خانگي پيشبيني نشده است.
او سپس به مصاديقي از خشونت عليه زنان اشاره كرد. ماده 1133 ماده 1130 و 1108 قانون مدني از جمله مواردي بود كه اين سخنران به تبيين آنها پرداخت.
قتلهاي ناموسي، اختلافات خانوادگي و همسركشي از مواردي بود كه بختيارنژاد در پرونده خشونت در خانواده به آنها اشاره كرد و بر اين اساس گفت كه ازدواجهاي تحميلي و زودرس، وجود اختلاف سني زن و شوهر، عدم آشنايي با مسائل قانوني و عدمتوانايي در امر طلاق و عدمپذيرش طلاق در خانواده آن زنان و صرف زمان و هزينه زياد در امر دادرسي از طريق مراجع قضايي و ناآشنايي با اين مراجع و مراكز حمايتي و عدماعتماد به نفس كافي اين زنان را به سمت همسركشي سوق داده است. او افزود: اين افراد در سنين پايين خشونت را تجربه كرده و شاهد خشونت در خانوادههاي خود بودهاند. اين زنان كه داراي تحصيلات پايين و درآمد متوسطي هستند، خشونت فيزيكي، رواني و جنسي و مالي را شاهد بودهاند.
عدم حضانت فرزندان، نداشتن حق قضاوت، وزارت و رياستجمهوري نيز از ديگر مواردي بود كه اين سخنران به تبيين آنها پرداخت.
كلام آخر بختيارنژاداين بود: "نوانديشان ديني اعم از زن و مرد بهتر است از گفتن سخنان كلي پرهيز كنند و به جزءجزء پرسشهاي جامعه زنان در خصوص ابعاد مختلف حقوقي آنها بپردازند. بيشتر اشكال خشونت كه در عرايضم به آنها اشاره كردم ريشه در تفكرات سنتي و ديدگاههاي كلاسيك دارد كه نوانديشان ميبايد با پاسخهاي صريح و شفاف همچون برخي پيشگامان تاريخي خود با جديت به آنها بپردازند و سوالات و مشكلات حقوقي زنان را پاسخ دهند و متاسفانه نوانديشان ديني در ايران، در حوزه زنان، از بسياري از نوانديشان ديني جهان اسلام كمتر سخن گفته و غيرفعالتر و عقبتر هستند."
سخنران بعدي اين جلسه هاله سحابي پژوهشگر بود كه در مورد "نوانديشي ديني و قرآن" سخن گفت.
بازگشت به قران
هاله سحابي در سخنان خود با اشاره به تلاشهاي جريان نوانديشي ديني براي بازگشت به قرآن ونقش شريعتي گفت كه از اين پس فهم قرآن ملي شد و همه به اندازه خود از چشمه زلال آن برداشت كردند:امروز اما آن ايده بازگشت به قرآن ما را در برابر پرسش جديتري قرار ميدهد؟ بازگشت به كدام قرآن و چگونه؟ چگونه بايد از اين كتاب كه 1400 سال پيش نوشته شده، راهنمايي گرفت؟ آيا روشمندي را بايد آموخت و با آيات، برخوردي تاريخي داشت؟ نسبت ما با اين متن و جزئيات و آيات آن چيست؟
سحابي در پاسخ به اين سئوال توجه به دو پرسش اساسي را ضروري ديد: نخست آنكه آيا همه چيز در قرآن هست؟ آيا همه آنچه بشر بدان نيازمند است و آن حكمتي كه از آغاز تاريخ تا قيامت انسان بايد بداند در قرآن خلاصه شده است؟ و ديگر بشر چيزي بر آن نميافزايد؟ دوم آنكه آيا اين كلمات، عبارات و آيههايي كه در قرآن آمده است جاوداني است؟ آيا اين جملهها در اين زمينه با هم تفاوت ندارند و همسنگند؟ آيا اساسا برخي از اين آيات از همان آغاز براي جاودانگي آمدهاند و يا براي پاسخ به نيازي خاص؟
او در ادامه در خصوص بازگشايي پرسش دوم خود، پرسش ديگري را مطرح كرد: آيا هر آنچه در اين كتاب درباره موضوع زنان آمده، براي هميشه بوده است؟ يا از همان آغاز هم تعدادي از اين آيات موقتي بودهاند و يا در مدت كوتاهي به آيه ديگري تبديل يافتهاند؟
او به نكته ديگري هم اشاره داشت: بحث ما فقهي، كلامي و روايتي و حتي عقلاني و فلسفي نيست. ميخواهيم ادعاي خود قرآن را در اينباره بدانيم. بنابراين استدلال ما فقط درون قرآني است.
سحابي افزود: در اين پژوهش ساده، به عبارات گوناگوني در قرآن برخورد ميكنيم كه تحت هر يك از اين عناوين، موضوعي درباره زنان مطرح شده است، مثل زوج، ازدواج، بنت، امرأة، اناث يا انثي، نساء و يا صفاتي مونث مثل طيبات، مؤمنات ومحصنات تحت هر يك از اين لغات با نگاه متفاوتي به موضوع زنان پرداخته شده است. در اين ميان لغتهاي بالا پراكندگي يكساني در ميان آيات مكي و مدني دارند و در همه سالهاي بعثت در ميان آيات وحي آمدهاند. ولي كلمه نساء از 60 مورد كه آمده 56 مورد آن در مدينه و آن هم از سال پنجم هجري به بعد آمده است. چند موردي هم كه در آيات مكي است مربوط به نساء قوم بنياسرائيل و قوم لوط است، صفات مونث نيز در سالهاي 8 و 9 هجري آمده است.
بنابراين او بحثهاي قرآني زنان را حول سه محور مشخص تقسيمبندي كرد:موضوع آفرينش انسان و سرشت زن و مرد و هدف و آرمان آفرينش زن، داستانهاي تاريخي درباره تعدادي از زنان متعين و احكام و دستورات قرآن درباره زنان.
هاله سحابي در ادامه فقط به بخش احكام پرداخت و چند نكته را يادآوري كرد:1- بيشترين كلمه بهكار رفته در اين بخش كلمه نساء است. زوج و انثي و امرأة نادراست. 2- در اين بخش به نقش زن در خانواده و تنها و تنها در رابطه با مرد، اشاره شده است. نقش و مسووليت ديگري، حتي خانهداري و مادري، تربيت فرزند و كار توليدي براي او ترسيم نشده است. 3- در اين آيات هرگز خطابي به "زن" صورت نگرفته و از زنان كاري خواسته نشده است. (تنها آيه 22 احزاب خطاب به زنان پيامبر است) در تمامي اين آيات از نيمه ديگر جامعه خواسته شده است كه نكاتي را درباره زنان رعايت كنند يا درباره ايشان تصميمي بگيرند.
مثالهايي در مورد خطاب مردانه موضوع ديگري بود كه اين سخنران به آن اشاره كرد: در ميان اين آيات يك تعريف موضوعي به چشم ميخورد كه خطاب به مردان است و نساء را بهلحاظ بيولوژيك، توصيفي از آنان ارائه ميدهد.
او در ادامه با بيان اينكه در قرآن توصيف حقوقي نيز از وضعيت نساء شده است كه همراه با توصيفي از يتيمان آمده و با موضوع آنان تلفيق شده است، به آيه سوم سوره نساء اشاره كرد و گفت:در اين آيه محور، عدالت و ستم ناكردن قرارداده شده است.
سخنران سپس باز هم به آيات ديگري از قرآن اشاره كرده و گفت:غير از اين توصيفها درباره بيشتر موضوعات به مردان خطاب شده است، پرداختن مهر زنان (چهارم نساء) حلاليت ازدواج با چه كسان (24 و 25 نساء) وجوب غسل و تيمم و ( ششم مائده) موضوع ارث. او در ادامه به موضوع طلاق اشاره كرد و گفت: بيشترين آيات مربوط به مسائل خانواده را آيات طلاق تشكيل ميدهد، بيشترين كاربرد كلمه معروف و تقوي در اين مورد آمده است.
او افزود: در قرآن طلاق به عنوان جايگزيني بر جدال و آزار زنان در صورت عدمتفاهم مطرح شده است.
هاله سحابي با اشاره به آيه 20 سوره نساء گفت كه براي اراده طلاق از سوي مرد شرطي گذاشته نشده است.او سپس افزود: در جاي ديگر (231 و 232 بقره) درباره زناني كه طلاق داده شدهاند نه به خود آنان بلكه به شوهران آنها دستور داده ميشود.
ازدواج با مشركان، شير دادن نوزادان و مسئله تنبيه زنان موضوعهاي ديگري بود كه اين سخنران به آن اشاره كرد و در صدد تبيين آن برآمد.
او در ادامه با بيان اينكه در اينگونه آيات خطاب بيشتر مردان هستند، به نکات ديگري درباره عبارات مرتبط با بخش احكام پرداخت: اولا كلمه نساء از ريشه سني يا نيسان يا نسيه به معناي فراموش كردن يا به تاخير افتادن است. به قول آقاي طهماسبي بنابراين نساء ميتواند به معني فراموششدگان يا طبقه فراموش شده باشد. با توجه به توصيف همراه با يتيمان اين سخن قابل توجيه است. برعكس كلمه مذكر كه به معناي بسيار به ياد آورده شده ميباشد. البته كلمه مقابل نساء، رجال است كه به معناي مرد سياسي يا مردي كه از محسوسات مرد بودن عبور كرده باشد و متعين شده باشد،است.
او سپس با اين فرض، فهم خود را اينگونه بيان كرد: قرآن با توجه به فضاي موجود به طبقه مطرح و بسيار به ياد آورده شده، درباره گروه فراموش شده به ويژه يتيمان و مستضعفان آنان توصيههايي و حقوقي را يادآوري ميكند. در واقع اين احكام با آنچه در جامعه عرب جاهلي حاكم بوده سه نوع برخورد داشته، يا آنكه آن احكام را پذيرفته و امضا كرده، يا آن سنتها را به كلي برانداخته و سنت جديدي پايهگذاري كرده و يا آنكه در پروسهاي درازمدت و تدريجي تغيير داده است.
او در ادامه گفت: در مورد زنان آنچه در قرآن كاملا برانداخته شده، كشتن فرزندان و زنده به گوري دختران است، ديگر به ارث رفتن زنان پس از مرگ همسر، بهزور شوهر دادن زنان و ديگر دادن استقلال مالي به زنان و حق تصرف در اموال خودشان كه پيش از آن اصلا رسم نبود. اين حقوق مالي به ويژه در آيات طلاق خيلي آشكار است. در مورد كشتن دختران بايد گفت كه نخستين سنت كه پس از جاهليت همزمان با مبارزه با بتپرستي (يعني سال آغاز بعثت) برانداخته شد همين به گور سپردن دختران بود كه به شفافي و قاطعيت با آن برخورد شد. تغييرات ديگري هم ايجاد شد كه محتواي آن رويكرد درازمدت داشت، مانند احترام و خوشرفتاري با زنان، پرداختن مهريه به خود آنان، نگهداري آنها پس از طلاق و مرگ شوهر، رعايت عدالت بين زوجات، بسنده كردن به يك همسر و آنچه در قرآن پذيرفته و امضا شده به حق سرپرستي و قيموميت مردان بر زنان آن هم مقيد به شرط و قيدي مشخص (فضل و انفاق).
هاله سحابي در ادامه سخنان خود با اشاره به برخي از آيات قرآن كه در آن سفارشهايي به صاحبان روزي بيشتر و آزادي بيشتر شده است، گفت: اينها نشان از آن دارد كه متن قرآن متني شورشي يا انقلابي نيست اگر چه روح آن روح توحيدي و برهمزننده امتيازيبندهاي شركآلود است ولي لفظ آن و بيان آيه به آيه آن اصلاحگر است. يعني خطاب به قدرت ميكند كه كارها را اصلاح كن، نه آنكه به ضعيف با بيان صريح بگويد قيام كن و حق خود بگير، بلكه تكليف و مسووليت را بر دوش صاحبان فضيلت قرار ميدهد. و البته با اين شرط قيموميت مرداني كه برتري امكانات دارند را بر نساء فراموششده ميپذيرد، بيهيچ شرط ايماني حتي.
او سپس با اين وصف براي جمعبندي آيات بخش احكام گفت: 1- احكام قرآني در مورد زنان نگاهي قيموميتي و سرپرستواره دارد.2- رويكرد احكام در جهت حفظ كرامت زنان و خوشرفتاري است.3- در اين احكام بر استقلال مالي و با نستاندن مهر از آنان تاكيد شده است. 4- طلاق امري قانوني است و جايگزيني براي دعوا و تشنج ولي اصل بر بقاي پيوند زناشويي قراردارد.
هاله سحابي در ادامه با اشاره به تعديل برخي احكام در دوران حيات پيامبر، بخش ديگر سخنان خود يعني دو محور داستانهاي حقيقي و تاريخي از زنان و بخش فلسفه آفرينش را به طور فشرده مرور كرد. او در بحث نقل تاريخي به عنوان 14 تن اشاره كرد كه تنها يك تن (مريم) با نام خود اوست و بقيه نام مادر موسي، دختران شعيب وهمسر فرعون دارند و كلمه بهكار رفته در اين بخش امرأة است كه نام زني متعين را ميرساند. يكي هم از سما به عنوان امرأة تمليكهم زني كه بر آنان فرمانروايي ميكرد نام برده شده است.
هاله سحابي گفت: در اين بخش بر خلاف بخش احكام نقشها و مسووليتهاي ديگري هم غير از رابطه زناشويي براي زن ميبينيم. مسووليتهايي مثل مادري، دعاي مادرانه، مادرخواندگي و تربيت فرزند، شيردادن فرزند با وحي كه مادر موسي را در اوج محبت مادرانه قرار ميدهد و اين با اجرتالمثل گرفتن بخش احكام خيلي تفاوت دارد. عشق زميني و شيدايي (كه با كامجويي مردمحور فرق دارد) و يا حتي دانايي و مديريت يك ملكه كه حتي در برابر يك نبي ممتاز و قدرقدرت كم نميآورد و در سوره نمل به گونه ظريفي بدون داوري كه شيوه قرآن است، تنها صفات يك طرف را در برابر صفات طرف ديگر قرار ميدهد.
هاله سحابي در ادامه افزود: با توجه به آيه 32 نساء هم راه خروجي بر سلسله دور سنت، جامعه و قانون وجود دارد و اكتساب است. يعني آن فضائل را كه موجب نصيب ميشد تنها با اكتساب و بهدست آوردن ميتوان تغيير داد. اكتساب علم، هنر، معرفت و مهارت. همه اينها نصيب را بالا ميبرد. براي زنان آن نصيبي باقي ميماند كه خود كسب كردهاند. با اين اكتسابهاست كه زنان از نساء نوعي به امرأة و زني متعين تبديل و تحول مييابند و مستقل ميشوند و آزاد. حد و نهايتي هم ندارد. منعي بر آن نميتواند زد، اگرچه راه سخت و پرفراز و نشيب است. هاله سحابي در پايان نتيجه گرفت: با اين حساب آنچه به عنوان احكام در قرآن درباره نساء آمده و از مردان و ديگران خواسته شده تا در مورد زنان رعايت كنند، توصيهها و دستوراتي است براي رسيدن به شرايط حداقل، براي كشاندن طبقهاي از زير صفر به صفر و صفر خطي است كه از آنجا خود به اكتساب ميتواند بپردازد. از زناني كه زنده به گور در كودكي يا در خانه شوهر اجباري در بزرگي به گور ميشدند يا به ارث ميرفتند، يا توانايي مالي و استقلال مالي نداشتند، نميتوان توقع اكتساب داشت. بنابراين آيات احكام قرآن براي ارتقاي نسبي سطح شرايط حداقلي است براي رسيدن به حد اكتساب با ايجاد حقوق حداقل مثل احكام ميشود به سكويي رسيد و از آن پس پلهپله اين خود زنان هستند كه درجاتي را بهدست ميآورند. جمله پاياني نتيجهگيري سحابي چنين بود: اين اكتساب فضائل صفت جمعي است، تا وقتي هر زن به طور فردي به درجات خود برسد، نصيب جمعي پيدا نميشود ولي اگر زنان با هم باشند و در به دست آوردن فضائل به هم كمك كنند، حتما اين ارتقاي حقوق درجه به درجه اتفاق خواهد افتاد. به اين ترتيب نوبت به مرضيه مرتاضيلنگرودي از فعالان حوزه زنان رسيد تا او از نسبت خود و شريعتي بگويد.
شريعتي و ارائه مدل نو از زن
مرضيه مرتاضيلنگرودي كه عنوان سخنان خود را در اين نشست "من و شريعتي" قرار داده بود، با بازخواني شرايط دوران جواني خود گفت: در ان دوران در برابر و در واكنش به "نوگرايي" سطحي تقليدي، مدل ديگري از تفكر مطرح شده بود كه نوگرايي نقادانه، مردمي و به اصطلاح ملي بود كه مجموعهاي از نوگراييها را در بر ميگرفت. مثل نوگرايي در شعر و عبور از سنتهاي كلاسيك شعري كه با نيما شروع شده بود. اما زمان ما زمان فروغ بود. تقريبا همه همكلاسيهاي من،اي شب از روياي تو رنگين شده را، از برداشتند و يااي آدمها كه در ساحل نشسته شاد و خندانيد، نيمايوشيج و آيداي شاملو را.
اين سخنران با بيان اينكه نسل من، نسلي نوگرا بود كه سابقه 50 سال تجددخواهي از مشروطه به اين طرف را به دنبال خود داشت از نفوذ و گسترش تجددخواهي مشروطه خواهان نخبه، در نسل او و به لايههاي متوسط و پايينتر اجتماع ياد كرد.
مرتاضيلنگرودي در ادامه با بيان اينكه شريعتي براي ما از "حق متفاوت بودن" سخن گفت، افزود: شريعتي كوشش داشت از شاگردانش انسانهاي مدرن با رفتار عقلاني و انديشمند بسازد. او بحث بازگشت به خويشتن خويش را مطرح ميكرد و اين بازگشت را به نفع حق متفاوت بودن و انديشيدن در دين تبيين ميكرد.
او با بيان اينكه انسان ديني مدل شريعتي، بيشك انسان مدرني است كه به مدد "شك" پوستهاش را، تو بخوان چهار زندانِ طبيعت، جامعه، تاريخ و خويش را ميتركاند و از بهشت "امن" در "خود" ماندن به كوير حيرت و پرسش هبوط ميكند، گفت كه، اين بار "خود" را به مدد شناخت عناصر سازنده خويش (علم و وحي) چنان كه ميخواهد و ميفهمد و ميشناسد، ميسازد. هر انسان تنها در بازگشت به خويشتن خويش است كه به راستي "نو" ميشود و از انسان در خود، به انسان براي "خود" ارتقا مييابد.
مرتاضي لنگرودي در ادامه گفت: حق متفاوت بودن، انسان مدل شريعتي را تشويق به كندوكاو و جستوجوي در خويش و نهايتا بازگشت به خويش ميكند. اينچنين است كه انسان مدل شريعتي، تبديل به انسان خودآگاه عامل و كارگزار رستاخيز ميشود.
مرتاضيلنگرودي با بيان اينكه مكانيزم پوستهشكني و رفت و برگشت و خوديابي و خودآگاهي براي زن و مرد تفاوتي ندارد، تفاوت در خويشتن خويش است، گفت: زن آرماني و دلخواه شريعتي بيش از آنكه شاد، اهل زندگي و بگو بخند باشد، زني مبارز و دل شكسته است.
مرتاضيلنگرودي با مقايسه شريعتي با "كي يركه گارد" كه عقيده داشت فقط ميشود از كساني چيزي آموخت كه رنج كشيده باشند و يا در برابر مرگ قرار گرفته باشند، زيرا تنها در آن لحظه است كه فرد به معناي واقعي فرد ميشود و به دور از هر نقاب، گفت كه براي شريعتي نياز به خوديابي و خودآگاهي همواره در موقعيتهاي بحراني و تراژيك مطرح ميشود، نه در آرامش. براي همين شريعتي زن امل را از سنت و زن آلامد را از "نو" پوشياش خارج ميكند و آنها را در بحران برهنگي و سراسيمگي و از زندگي و زنده بودن شرمنده ميسازد.پايان سخنان مرتاضيلنگرودي ذكر چند نكته بود: "دريغ كه پس از جنگ پس از شهريور بيست، بيست سال اختناق را كه ميتوانست بزرگترين عامل بيداري و آگاهي و حركت و نجات و سرچشمه آموزشها و تجربههاي بزرگ باشد گذرانديم و از آزادي تنها به بازگشت به ارتجاع عصر قاجاري را شعار خويش كرديم. دريغ آنگاه كه به سياست رو كرديم، نفت، مليت، نفي امپرياليسم، استعمار غربي، اما ايكاش به جاي شعار نفت ما يك شعار فكري داشتيم به جاي تلاش براي بازستاندن نفت از دست غرب،اي كاش به بازستاندن آنچه از نفت عزيزتر است بر ميخاستيم و آن باز گرفتن ايمانمان، آگاهي و انديشهمان و خويشتن انسانيمان بود كه از ما گرفتند و به دنبال آن خيلي چيزهاي ديگر از جمله نفت را. افسوس كه در اين هر دو راه، چه نيروهايي كه به مهلكه افتادند و چه امكاناتي كه از دست رفت. اگر در آن سو به جاي مشتي نيرومند و كوبنده بر روي ظلم، مشتي نيرومند و كوبنده بر اين ديوارهاي شرك قرون وسطايي كه گرداگرد عقل و دين و انديشه ما كشيده شدهاند فرود ميآمد، راه براي تابش نور به خلوتگاه و تكيهگاهها و حجره و حوزه و انديشه و احساس ديني ما باز ميشد، آنگاه مذهب ما هزاران آموزگار شهادت در ميان توده داشت و در اين سو به جاي آنكه نهضتي تنها روي سرش راه برود در حالي كه دستهايش در جيب است و پاهايش در هوا معلق و رها، كاري ميكرد كه اين «مرد»؟! بر روي پاهايش راه برود و با دستهايش كار كند و با سرش بينديشد."
افسوسهايي كه مرضيه مرتاضيلنگرودي از هدر رفتن امكانات و به مهلكه افتادن نيروها در اين دو راه ذكر كرد، آغازگر سخنان ناهيد توسلي پژوهشگر و مدير مسؤول نشريه نافه شد تا او سخنان خود را با عنوان "شريعتي، عقلانيت و اشراق فراجنسي" ارائه دهد.
دغدغه اصلي شريعتي "انسان" بود
ناهيد توسلي با بيان اينكه موضوع زن، كه در اين دو دهه اخير در ايران يكي از موضوعات محوري و بحثانگيز در حوزه اجتماعي/ فرهنگي/ سياسي/ اقتصادي شده در دوراني كه شريعتي به فعاليتهاي نوانديشانه دين و اسلامي جامعه ايران مشغول بود، موضوع محوري نبود، گفت كه شريعتي در آن زمان به "انسان" ميانديشد، به پديدهاي فراجنسي.
او گفت: اكنون كه اين پديده يعني "وضعيت انساني زن" در ايران به مسئلهاي جدي و كلان و بسيار حياتي در همه حوزهها بدل شده و بسياري از روشنفكران ما بر اين عقيدهاند كه "شرط لازم روشنفكري در ايران امروز دفاع از آزادي زنان و پشتيباني قاطع از بايستگي برابري حقوق است"، باورمند هستيم ميخواهيم نسبت خودمان را در حوزه حقوق انساني برابر و عادلانه زن در يك چنين جامعهاي تعريف كنيم.
به اين ترتيب توسلي با بيان اينكه در بينش و باور شريعتي پديدهاي به نام جنس، نژاد، رنگ، با ارزشگذاريهاي جنسيتي، نژادي و رنگي غيرانساني مردانه حاكم بر جهان علم و فلسفه، قرآن و دين، شعر و ادبيات وجود نداشت، در عين اينكه در انديشه او مذكر/ مونث و كاركردهاي متفاوت طبيعي و غيرذاتانگارانه (بي هيچگونه ارزشگذاري) ديده ميشد، گفت: ما به عنوان روشنفكر نوانديش، با توجه به شرايط زماني خود برخي از مولفههاي انديشواري او نميتوانيم با او همدلي و همراهي كنيم بنابراين در آن حوزهها منتقد شريعتي خواهيم بود، اما منتقدي سازنده.
او با بيان اينكه نگاه شريعتي به جهان هم نگاهي تاريخي اسطورهاي بود و هم نگاهي اجتماعي، گفت: اين هر دو نگاه در تجميع زيستي خود در شريعتي او را به "انساني" چندبعدي تبديل كرده بود. او انسان را بيرون از طبيعت و طبيعت را جدا از انسان مفهوم نميكرد. نوعي توحيدنگري يا يكپارچهنگري در بينش او مشهود بود. يعني آن دوانگاري و دوآليسمي را كه در جهان طبيعي وجود دارد موجود او توحيدي و يكپارچه ميديد. شريعتي مانند همه روشنفكران دورانهاي تاريخي، از جمله پيامبران بر اين باور بود كه بايد ميان اين شقاق و دوگانگي فرهنگي- تاريخي- اسطورهاي و در پي آن شقاق در ارزشگذاري نسبت به پديدههاي برآمده از قدرت (كه من آن را اقتدار مردپدرانه مينامم) ايجاد وحدت و يكپارچگي كرد، زيرا اين دوآليسم موجود در طبيعت چون به گونه ديالكتيكي عمل ميكند و هيچگاه ايستا و متصلب نيست و بلكه پويا و ديناميك است در نمودش در هستي يگانه و يكپارچه و توحيدي است. توسلي سپس چنين نتيجه گرفت: شريعتي نوانديشي را در واسازي و بازسازي دوباره از هر پديده ميدانست.
توسلي در ادامه ذكر اين نكته را ضروري ديد که: فراموش نكنيم شريعتي در دوران تاريخي زيستياش هم به مسائل در زماني و هم به مسائل همزماني ميپرداخت. شريعتي و متن او بايد با همان ابزار ساختشكني و بازسازي تفسير و تاويل شود.
او گفت: شريعتي به عنوان نوانديشي ديني كه به ساختشكني متن آنسان كه دريدا ميگويد و بازسازي و نوسازي انديشهاي متن آنچه اقبال لاهوري ميگويد در زيرمجموعه فرهنگي، كه خودآگاهي دادن به جامعه است، بر مبناي اصلاح ديني، به نوعي به پروتستانيسم اسلامي در جامعه ديني ايران باورمند بود. در انديشه او نگاه تشكيلاتي كه نوعي نگاه متصلب است بسيار ضعيف بود. شريعتي نوانديشي ديني را با توليد انديشه و نقد سازنده روشنفكري است، مدنظر داشت.
او در ادامه با طرح اين پرسش كه آيا انسان به معني خاص و انيس با خدا بودناش فراجنسي نيست؟ گفت: از ويژگيهاي انديشواري جامعنگر شريعتي كه در بحث امروز، در مورد "زنان" ميتواند بسط پيدا كند بحث سنت و مدرنيسم است و برزخ ميان اين دو. شريعتي هم سنت را نقد ميكند و هم مدرنيسم را. او سنتهاي متصلب دين و دينداري همزمان با عقلانيت مذكر مدرنيته نقد ميكند. در عين اينكه در همان حال متهم به ايدئولوژيك كردن دين، گونيپوش كردن زنان، خراب كردن وضعيت اقتصادي ايران، بيتوجهي به جنبش مشروطيت، رمانتيك بودن و خلاصه بسيار اتهامات ديگر نيز ميشود. اين نيست مگر آنكه شريعتي از عقلانيت خود همراه با اشراق درونه خويش كه در او فعال و زنده است و حيات دارد نيز هزينه ميكند.
او با بيان اينكه دغدغه اصلي شريعتي "انسان" بود، گفت: شريعتي را چه در حوزه اجتماعي چه در حوزه ديني و چه در حوزه كويري و نيز اجتماعي هرگز نبايد از زمانيكه در آن ميزيسته است جدا كنيم.
او گفت: انسان، براي شريعتي مجموعه واحدي از زن و مرد انگاشته ميشد.توسلي با اشاره به "ابژه" شدن زن از سوي حاكميت مردانه، گفت كه شريعتي در دوراني ميزيست كه كمكم مدرنيته گفتمان مسلط ميشد. اين مدرنيته كه بر عقلانيت مردمحور استوار بود انسان را از منشاء قدسياش جدا ميكند و خودبنياد ميشود. اينجا عقل غربي و مدرن عقلي مذكر ميشود و به همين دليل است كه از درون عقلانيت مذكر مدرنيته، كه پاسخ سرگشتگي انسان را نميدهد پستمدرنيسم بيتعريف بيرون ميجهد.
او با بيان اينكه شريعتي، هميشه از "انسان" و از آزادي و برابري و دموكراسي و عدالت و عشق و هنر و زيستن "انسان فراجنسي" سخن ميگفت، افزود: شريعتي، انسان را سوژهاي ديناميك، پويا و در حال شدن ميديد؛ اليالله المصير- شدن به سوي خدا به سوي كل هستي، اگر به سه نوع "زن" در فاطمه فاطمه است اشاره ميكند، مقصود زنانياند كه در حاكميت مرد/ پدرسالارانه پس از دوران كشاورزي جهاني به ابژه تبديل شده و با خويشتن انساني خويش بيگانهاند، اينجاست كه به زن نوع سوم اشاره ميكند.
او در ادامه با بيان اينكه در اين روند انسان خود مسوول ساختن "سرنوشت" انساني خود است گفت كه انديشه ژرفساز كلان و عمده شريعتي بر پايههاي "دين" يعني اسلام استوار است و او از اين مولفه - كه در جامعهاش گفتماني نه تنها غالب بلكه فراغالب است – استفاده ميكند. اينجاست كه متهم به ايدئولوژيك كردن دين يا اسلام ميشود. در حالي كه اساسا شريعتي چون نگاه ديناميك و پويا و زنده به دين يا به اسلام دارد، اين اتهام در چارچوب ساختار انديشهاي شريعتي جايي براي توجيه ندارد مگر آنكه اتهامي عكسالعملي در رابطه با زمان حال باشد. در غير اين صورت ايستا كردن دين كه از پايه پديدهاي ديناميك و روشنگرايانه است ناگزير به ذهنيت و تفسير و تاويل خوانش گوينده باز ميگردد و بيشك ناشي از عدمدرك نگاه سيال و غيرمتصلب شريعتي به هر پديدهاي است.
او افزود: شريعتي عقل و عشق را با هم ميآميزد و برآيند هر دو را در انسان تجميع ميكند. اينجاست كه عقل و اشراق در شريعتي فراجنسي و فراجنسيتي ميشود و "انسان"، كه مجموعه عقل و اشراق است پديدهاي نه مرد و نه زن بلكه پديدهاي دوگانه واحد تلقي ميشود. با پايان سخنان ناهيد توسلي، نوبت به آخرين سخنران اين نشست رسيد.
چرا بحث زن
رضا عليجاني پژوهشگر در حوزه زنان كه سخنان خود را با عنوان زنشناسي شريعتي ارائه كرد، ابتدا به اين موضوع اشاره كرد كه چرا بحث زن؟
او گفت: "انسان" دو نيمه است اما، يك نيمه آن (زن) همواره "ديده" نشده است. و امروز در جامعه ايران به عنوان يك حركت و جنبش "واقعا موجود" كه مدير و سخنگوي خويش است، در حال ديده شدن است. عليجاني افزود: هابرماس و آلن تورن، هر دو، درك آينده ايران را موكول به ادراك وضعيت زنان ايراني كه سازنده فرداي ايران خواهند بود، دانستهاند.
عليجاني در ادامه توسعه همهجانبه بدون حضور و مشاركت زنان را غيرممكن دانست و به اين موضوع پرداخت كه چرا زن و شريعتي؟ براين اساس او گفت: "جريان چپ نوانديشي مذهبي، برخلاف ديگر طيفها و بيشتر از بسياري از انديشمندان «زن» را ديده و در اينباره سخن گفته و يا موضع مترقي داشته است. شريعتي سرسلسله آنهاست. و ديگراني چون طالقاني، محمدتقي شريعتي، طاهر احمدزاده، ابوذر ورداسبي، پيمان، اشكوري، موحدين (از تشكلهاي هوادار شريعتي)، مجيد شريف"
عليجاني در ادامه بحث خود مدل شريعتي را در حوزه زنان در تاريخ متاخر، اثرگذارتر از ديگر مدلها، همچون مدل اشرف دهقاني (زن چريك "فاقد جنسيت") و مدل اشرف پهلوي (فمينيسم دولتي "فقط جنسيت")، ارزيابي كرد.روش برخورد با مقوله "شريعتي و زنگ، محور ديگر سخنان عليجاني بود. "زمانه ما با زمانه شريعتي تفاوتهايي جدي دارد. بين ما و او يك انقلاب (و يك نظام و حاكميت) فاصله است. ما يك مرحله جلو آمدهايم و با پرسشها و مشكلات جديدتري مواجهيم." او افزود: امروز با ايجاد شكاف در ديوار ستبر سنت، زنان به بحث حقوق مساوي با مردان در همه حوزهها و حتي به طرح مباحثي چون خرد مذكر و خرد مؤنث رسيدهاند.
بر اين اساس او گفت: با شريعتي و ميراث او، از جمله در مورد زن، برخورد "تاريخي – الهامي" و "راهبردي – كاربردي" ميكنيم. ميراث او در اينباره، همچنان داراي عناصر و مولفههاي بسياري براي درسآموزي و الهامگيري است. و البته اين برخورد مستلزم رجوع مجدد و دقيق به متن شريعتي و شناخت تحليلي و نقد (درونپارادايمي) براي تداوم آن پروژه براي نوزايي و تغيير اجتماعي در جامعه است.
او سپس با اشاره به ديدگاههاي شريعتي در سالهاي مختلف1351 در خصوص مسائل زنان به مباني فكري و تحليلي شريعتي درباره زنان پرداخت:- انديشمندان و مصلحان بشري بهجز استثنائاتي چون محمد(ص) در تاريخ معمولا زن را يا نديدهاند و يا به تحقير در او نگريستهاند.
- شريعتي معتقد به نگاه تاريخي به مسائل زنان است و بر اين اساس معتقد است: مذكرنگري عمدتا ريشه در مسائل اقتصادي داشته و بر اين اساس "سود" به "ارزش" تبديل شده است. وضعيت تاريخي رابطه زن و مرد نيز شكل ارباب – رعيتي داشته است.
- علت عقب افتادن زن اين بوده كه زن بر اساس مناسبات مردسالار عقب نگه داشته شده و اين وضعيت نگذاشته است زن رشد كند. پس ريشه وضعيت تبعيضآميز زنان سلطه تاريخي است، نه نقض و نقصان در زنان.
- در طول تاريخ مرد نيز خواسته است بر زن تسلط مستبدانهاي داشته باشد. در خانواده پدرسالار زن "ابزار جنسي" و "كلفت بيجيره و مواجب" است.
- "زنشناسي" انديشمندان سنتي نهتنها تحتالشعاع مناسبات و سلطه جنسيتي حاكم بر جامعه، بلكه تحت تاثير منافع جنسيتي فردي خود آنان نيز بوده است. آنان طبق منافع و مصالحشان تمايل دارند وضعيت زنان همچنان در همين وضعيت سلطهآميز باقي بماند. در زنشناسي ديني (متوليان دين)، تمايلات و منافع فردي آنان نيز دخيل است (همانند منافع طبقاتيشان در قرائت اقتصاديشان از دين). و آنچه به نام سنت اسلامي از طريق اينها بر زنان تحميل ميشود مربوط به سنتهاي دوره پدرسالاري و حتي بردهداري است.
- از نظر شريعتي كه هم معلم دبيرستانهاي دخترانه و هم استاد دانشجويان دختر و پسر بوده است، هوش و تيزبيني عقلي دختران و زنان هيچ تفاوتي با مردان ندارد. به علاوه آنكه زنان از احساس و لطافتي افزونتر نيز برخوردارند كه هميشه در فرهنگ مردسالار، با بدفهمي، به ضعف و لوسي و سطحي بودن تعبير ميشده است. بر اين اساس او ضمن اعتقاد به تساوي ذاتي و انساني زن و مرد و "نقش، حق و شخصيت" همارز مردان براي زنان؛ اما به سرشت خاص زنانه نيز اعتقاد دارد و آن را نهتنها نقطه ضعف بلكه مميزه مثبت زن ميداند.
- يك منظر مهم نگرش شريعتي به جامعه و پديدههاي اجتماعي، از جمله در مورد زنان، "جماعتگرايي" و نه "فردمحوري" و منگرايي است (عشق فراحقوق نه عشق مادون حقوق). او از اين منظر به نقد خانواده اتميزه شده در غرب مدرن ميپردازد.
اما بنمايههاي تحليل جامعهشناختي و استراتژيك شريعتي درباره وضعيت زنان در جامعه خويش نيز حاوي چنين نكاتي است:- زن در جوامع شرقي و اسلامي بيش از همه از مذهب سنتي رنج كشيده است.
- چهره زن در جامعه جديد دچار تغييري سريع و جبري شده است. هيچ چيز هم نميتواند جلوي اين تغيير را بگيرد.
- تفكيك سه چهره از زن در جامعه جديد: زن سنتي – زن متجدد (شبهمدرن) و زن روشنفكر (آگاه و مسوول)
- شريعتي در رابطه با زن اروپايي تحليلي دولايه دارد. در يك لايه معتقد است قرون وسطي ضدزن بود. زن موجود منفوري بود كه از وجودش در فضاي گناه پراكنده ميشد. اما اين فشارها عكسالعمل ايجاد كرد. اما وي زن امروز اروپايي را زني ميداند كه بر اساس آگاهي، تلاش و مبارزه و فرهنگ به آزادي رسيده است. او زني صاحب فرهنگ، اهل كار مولد و آزاد و صاحب حقوق است. هر چند فردگرايي منفعتمحور حاكم بر فرهنگ جديد او را دچار "تنهايي" نيز كرده است (تنهايي زن مدرن).
شريعتي در لايه دوم، به برخورد سرمايهداري با مسئله زن توجه كرده است. سرمايهداري به زن به عنوان نيروي كار جديد خود؛ از منظر تفنن و مصرف نگريسته است. و به ويژه در كشورهاي تحت سلطه زن را مظهر سكس و عامل تنوع در مصرفزدگي ديده است. در اين راستا تلاش شده آزادي به آزادي جنسي تقليل داده شود. اينك عشق را از بين برده است. اما در معبد سكس اولين قرباني خود زن است. زن به كنيزي مدرن براي مرد تبديل شده است.
- شريعتي بين "تمدن" و "تجدد" فاصلهگذاري و تفكيك ميكند. زن شبهمدرن و متجدد در ايران نيز با زن اروپايي آزاد، كه آزادياش را از تلاش فرهنگي و مبارزه و تغيير شخصيت و نقش اجتماعياش به دست آورده، متفاوت است. آزادي او ناشي از قيچي آجان! است نه تغيير و مبارزه خود او. زن شبهمدرن و آلامد در ايران نه دچار تغيير تفكر شده است و نه تحول شخصيت. او تنها به كار توسعه مصرف و تحريك شهوت آمده است و تمامي ارزش او در لباسها و اسافل اعضايش است. او نه "احساس" زن ديروز را دارد نه "شعور" زن امروز را. - شريعتي بر شناخت نادرست "زن غربي" در جامعه ما تاكيد ميكند. "چهره زن غربي" كه ما ميشناسيم ساخت ايران است و زنان غربي انديشمند، محقق، اهل كار مولد، فرهنگ، مبارزه سياسي در اينجا شناسانده نميشوند و تنها زن "بار" معرفي و شناسانده ميشود. استبداد نيز به شدت مروج آزادي جنسي، به جاي همه آزاديهاست.
- شريعتي به فاصلهگذاري و تفكيك "مذهب" و "سنت"هاي تاريخي و قومي نيز ميپردازد. او معتقد است زن در صدر اسلام شخصيت يافته بود. اما بعدا در سنت تاريخي به "ضعيفه" تبديل شد. زني كه به جرم زن بودن، زنداني خانه است و مثل جنس قاچاقي است كه بايد سخت از آن مراقبت شود.
تجليل از بانويي كهنسال
با پايان سخنان رضا عليجاني نوبت به بخش ويژه اين سمينار رسيد. تجليل از بانوي كهنسالي كه سالهاست كتابهاي شريعتي را در بساط خود در پيادهروهاي مقابل دانشگاه تهران به فروش ميرساند. كبري قدسي نظام آبادي زن 85 ساله در طول 31 سال گذشته در آن زمانها كه كتابهاي شريعتي بيشتربا نام علي خراساني، سبزواري و سربداري وجود داشت و چه آن سالهايي كه مجموعه آثار شريعتي با جلدي مشكي به چاپ ميرسيد، اقدام به فروش اين كتابها كرده است. اين زن كه همسر كارگر خود را حدود 30 سال پيش از دست داده است، روز پنجشنبه با شاخههاي گل دوستداران راه شريعتي مورد تقدير خاص قرار گرفت.
به اين ترتيب احسان شريعتي كه براي تجليل از اين زن كهنسال به پشت تريبون دعوت شده بود پس از ايراد سخنان كوتاهي، لوح يادبودي را از طرف بنياد فرهنگي دكتر علي شريعتي و دفتر پژوهشهاي فرهنگي دكتر شريعتي كه دو نهاد برگزار كننده اين سمينار بودند به وي تقديم كرد.
No comments:
Post a Comment