م.ساقی
...کشتند
کشتند
کشتند دستان آفتابی و دیدگان مهتابی اش را
و جویدند حنجره ی فریاد و آرزوهای جوانش را
و ندانستند
ندانستند
که جنگل زانو نمی زند
و "دریا" همیشه دریاست
ندانستند
ندانستند
.و کشتند
...کشتند
کشتند
کشتند دستان آفتابی و دیدگان مهتابی اش را
و جویدند حنجره ی فریاد و آرزوهای جوانش را
و ندانستند
ندانستند
که جنگل زانو نمی زند
و "دریا" همیشه دریاست
ندانستند
ندانستند
.و کشتند
No comments:
Post a Comment