من داشتم این جا می آمدم که تصادف کردم . ناگهان یک ماشین آمد و مرا زیر گرفت .وقتی می خواستم از عرض خیابان رد شوم ، این اتفاق افتاد . جنازه ام را گوشه ی خیابان در برف رها کردم و آمدم ، اما کاش نمی آمدم . نه مرامی بینی و نه صدایم را می شنوی . کاش نمی آمدم ، من داشتم به دیدن تو می آمدم که مردم.
وقتي اين مينيمال را مي نوشتم خيلي سردم بود .حس عجيبي داشتم. گريه ام گرفته بود ولي گريه نكردم...Wednesday, November 12, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment