امام زمان به چه کار فقها میآید؟ (۴) )
امام زمان- قدرت- ثروت
اکبر گنجی
مرتضی مطهری اسلام را نیازمند روحانیتی آزاداندیش (در برابر باورهای مردم) و قدرتمند (در برابر دولتها) میدانست. به جرأت میتوان گفت که او تنها فرد در میان روحانیون شیعی است که رابطهی نهاد روحانیت را با دو متغیر قدرت سیاسی (دولت) و قدرت اقتصادی (ثروت) بررسی کرده است.
به گمان وی بزرگترین مشکل روحانیت سنی، وابستگی آنها به نهاد دولت است و بزرگترین مشکل روحانیت شیعی، ارتزاق آنها از سهم امام است:
«علت اصلی و اساسی نواقص و مشکلات روحانیت، نظام مالی و طرز ارتزاق روحانیین است... علتالعلل همهی خرابیها سهم امام است1.»
به گفتهی مطهری، طبق «تفسیر شیعی» از آیهی خمس (انفال، ۴۱)، مردم باید خمس درآمد سالیانهشان را پرداخت کنند. نیمی از خمس، «سهم امام» نامیده میشود:
«در حال حاضر یگانه بودجهای که عملاً سازمان روحانیت ما را میچرخاند و نظام روحانی ما روی آن بنا شده و روحانیت ما طرز و سبک سازمانی خود را از آن دریافته و تأثیر زیادی در همهی شئوون دینی ما دارد «سهم امام» است2.»
به گمان مطهری، ارتزاق از سهم امام: «نقطهی ضعف روحانیت شیعه... است... روحانیون شیعه... ناگزیرند سیلقه و عقیدهی عوام را رعایت کنند و حسن ظن آنها را حفظ نمایند. غالب مفاسدی که در روحانیت شیعه هست از همین جا است3.»
از نظر مطهری، مهمترین پیامد نان خوردن از راه دین (سهم امام)، از دست دادن «حریت» و آزاداندیشی روحانیت است. در چنین وضعیتی روحانیت قادر به «نبرد با عقاید و افکار جاهلانهی مردم» نخواهد بود.
به گفتهی وی: «اگر اتکأ روحانی به مردم باشد، قدرت به دست میآورد اما حریت را از دست میدهد و اگر متکی به دولتها باشد قدرت را از کف میدهد اما حریتش محفوظ است، زیرا معمولاً توده مردم معتقد و با ایمانند اما جاهل و منحط و بیخبر، و در نتیجه با اصلاحات مخالفند، و اما دولتها معمولاً روشنفکرند ولی ظالم و متجاوز.
روحانیت متکی به مردم، قادر است با مظالم و تجاوزات دولتها مبارزه کند اما در نبرد با عقاید و افکار جاهلانهی مردم، ضعیف و ناتوان است، ولی روحانیت متکی به دولتها در نبرد با عادات و افکار جاهلانه نیرومند است و در نبرد با تجاوزات و مظالم دولتها ضعیف4.»
پیامد بعدی نان خوردن از راه دین، عوامزدگی روحانیت است.
به گفتهی مطهری: «آفتی که جامعهی روحانیت ما را فلج کرده و از پا در آورده است «عوامزدگی» است. عوامزدگی از سیلزدگی، زلزلهزدگی و مار و عقرب زدگی هم بالاتر است.
این آفت عظیم معلول نظام مالی ما است. روحانیت ما در اثر این آفت عوامزدگی نمیتواند چنانکه باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنی صحیح کلمه، هادی قافله باشد، محبور است در عقب قافله حرکت کند.
خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمیدهد.عوام، هر تازهای را بدعت یا هوا و هوس میخواند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمیشناسد، از این رو با هر نویی مخالفت میکند و همیشه طرفدار وضع موجود است5.»
به نظر مطهری، مار و عقرب عوامزدگی ، روحانیت را گرفتار آفات اخلاقی بسیار و «کتمان حقیقت» کرده است. او میگوید عوامزدگی:
«منشأ رواج ریا و مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب بالا بلند در جامعهی روحانیت ما شده که در دنیا بینظیر است6.»
مطهری به چشم خود میدید که افرادی که نسبتی با دنیای جدید ندارند، فاقد کمترین نوآوری در معرفت دینی و التزام به اخلاق هستند، «حجت اسلام» و «آیت عظمای خداوند» لقب میگیرند.
او بر این باور است که «غل و زنجیرهایی به دست و پای» روحانیت بسته شده است که باید آنان را از این غل و زنجیر، یعنی نان خوردن از راه دین، «آزاد کرد7.»
در اینجا انسان خشنود میشود که مطهری با قطع بند ناف روحانیت به سهم امام، این غل و زنجیر را از پای آنها باز خواهد کرد.
خصوصاً با توجه به اینکه او خودش میگوید که براساس طرح دیگری گفته شده است که بهتر است روحانیت هم مثل دیگر اقشار اجتماعی کار کند، درآمد مستقلی داشته باشد و از راه دین (سهم امام) نان نخورد.
او این پیشنهاد را «بسیار خوب» ارزیابی میکند، اما میگوید اکثریت روحانیت زیر بار این طرح نخواهند رفت.
مطهری مینویسد: «حقیقت این است که اگر افرادی زندگی خود را از راه دیگری تأمین و با این حال متصدی شئون روحانی بشوند بسیار خوب است، همیشه افراد کمی از این قبیل بوده و هستند. »8
تنبلی و بیکاری یک صنف، منتهی به ابداع نظریهی «نان خوردن از راه دین» شده است.
متأسفانه مطهری که «علتالعلل» مشکل روحانیت (نان خوردن از راه دین) را به خوبی دریافته بود و طرح اشتغال روحانیت را هم «بسیار خوب» تلقی میکرد، اما این ایدهی «بسیار خوب» را تا نهایت منطقیاش پیش نبرد و به دلیل تنبلی اکثر آقایان، نان خوردن از راه دین را پذیرفت و فقط پیشنهاد کرد که دریافت پول از مردم سازمان یافته و با حساب و کتاب باشد.
برای اینکه خود را با واکنش آنان روبرو نسازد، میگوید: «البته مقصود من این نبوده و نیست که علتالعلل نواقص ما وضع و تشریع مادهای در دین و مذهب به نام سهم امام است. به عقیدهی من وضع و تشریع این چنین مادهای برای چنان منظوری، یعنی ابقأ و احیأ دین و اعلاء کلمه اسلام بسیار حکیمانه است9.»
در اینجا بهتر است ملاک امتیاز روحانیت شیعی بر روحانیت سنی، از نظر مطهری، مورد ارزیابی قرار گیرد.
از نظر وی بزرگترین مشکل روحانیت سنی وابستگی آنان به دولت است و از این جهت روحانیت شیعه بر آنان برتری چشمگیری دارد.
مطهری میگوید: «مجتهدین شیعه بودجه خود را از دولت دریافت نمیکنند و عزل و نصبشان به دست مقامات دولتی نیست. روی همین جهت همواره استقلالشان در برابر دولتها محفوظ است، قدرتی در برابر قدرت دولتها به شمار میروند و احیاناً در مواردی، سخت مزاحم دولتها بوده اند10.»
مطهری آنقدر زنده نماند تا شاهد وابستگی تام روحانیت شیعی به دولت باشد.
وابستگی روحانیت و حوزههای دینی شیعه به دولت، ابعاد گوناگونی دارد. یکی از ابعاد دولتی شدن روحانیت، میزان بودجهای است که دولت به نهادهای دینی اختصاص میدهد.
در اینجا به عنوان نمونه به بودجهی دستگاههای غیردولتی فعال در زمینههای «دینی- تبلیغی» در بودجه سالانه کشور اشاره میکنم.
برای دیدن این جدول اینجا را کلیک کنید. توضیح اینکه ارقام این جدول به میلیارد ریال است.
بودجههای یاد شده مستقل از پولهایی است که ولیفقیه به طور مستقم و غیرمستقیم در حوزهها خرج میکند و به طلاب و مدرسین و مراجع میدهد.
بعد دیگر «روحانیت دولتی»، مجتهدسازی و مرجعسازی دولت است.
ولیفقیه (آقای خامنهای) ابتدا با اعزام نیروهای نظامی - امنیتی و محاصرهی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، اعلامیهای به امضای آنان رساند که براساس آن اعلامیه، وی را به عنوان یکی از مراجع تقلید معرفی کردند.
اما کار بدینجا ختم نشد. دولتی شدن روحانیت شیعی تا آنجا پیش رفته است که اینک دولت تعیین میکند چه کسی مجتهد است و چه کسی مجتهد نیست. شخص ولیفقیه و افراد منصوب از سوی او (فقهای شورای نگهبان) معین میکنند که چه کسی مجتهد است.
در سالهای اخیر شاهد بودهایم که بسیاری از کسانی که اجتهادشان از سوی مراجع تقلید تائید شده است، از سوی شورای نگهبان رد شدهاند. از سوی دیگر، وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد. ولیفقیه محسنی اژه ای را مجتهد کرده است.
روحانیتی که از راه دین نان میخورد و میخورد، و به این دلیل گرفتار هزاران مشکل و مسأله است، اینک کاملاً دولتی شده و از بودجهی عظیم دولت هم استفاده میکند. یعنی به تعبیر مطهری، روحانیت شیعی فعلی، نقاط ضعف روحانیت شیعه و سنی را یک جا در خود جمع کرده است.
مطهری با ناراحتی تمام میگوید: «در سه سال پیش در یکی از روزنامهها عکس علامه شیخ محمد شلتوت مفتی اعظم و رئیس جامع ازهر را در اتاق کار خودش دیدم در حالی که بالای سرش عکس جمال عبدالناصر بود. در ایران ممکن نیست حتی در اتاق محقر یک طلبه عکس یکی از مقامات را ببینید11.»
افسوس که مطهری زنده نماند تا ببیند که عکسهای ولیفقیه امروز در دفتر کار روحانیون و مراجع و منزل آنان دربالای سرشان نصب شده است و آقایان شبانه روز در حال دعاگویی و مجیزگویی سلطان هستند.
مطهری به ولایت فقیه هم اعتقادی نداشت و وقتی پس از پیروزی انقلاب این مسأله مطرح شد، او در یک برنامه تلویزیونی به صراحت اعلام کرد:
«ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند... تصور مردم آن روز – دوره مشروطیت – و نیز مردم ما از ولایت فقیه این نبود و این نیست که فقها حکومت کنند و اداره مملکت را به دست گیرند12.»
اما فقهای تماماً دولتی شدهی فعلی، که خادم ولیفقیه هستند، حوزههای علمیه را هم مطابق میل رهبر میسازند.
آیت الله شیخ محمد یزدی، عضو فقهای شورای نگهبان و دبیر شورای عالی حوزه، به صراحت تمام میگوید: «شورای عالی در دورهی جدید... سیاستهای کلی حوزه را با توجه به منویات مقام معظم رهبری... آغاز کرده است13.»
پیش از این به طور مبسوط درخصوص هویت تاریخی دین سخن گفتهام. تشیع، برساختهای تماماً تاریخی است.
این برساخته، در طول تاریخ، با تغییر الگو
امام زمان- قدرت- ثروت
اکبر گنجی
مرتضی مطهری اسلام را نیازمند روحانیتی آزاداندیش (در برابر باورهای مردم) و قدرتمند (در برابر دولتها) میدانست. به جرأت میتوان گفت که او تنها فرد در میان روحانیون شیعی است که رابطهی نهاد روحانیت را با دو متغیر قدرت سیاسی (دولت) و قدرت اقتصادی (ثروت) بررسی کرده است.
به گمان وی بزرگترین مشکل روحانیت سنی، وابستگی آنها به نهاد دولت است و بزرگترین مشکل روحانیت شیعی، ارتزاق آنها از سهم امام است:
«علت اصلی و اساسی نواقص و مشکلات روحانیت، نظام مالی و طرز ارتزاق روحانیین است... علتالعلل همهی خرابیها سهم امام است1.»
به گفتهی مطهری، طبق «تفسیر شیعی» از آیهی خمس (انفال، ۴۱)، مردم باید خمس درآمد سالیانهشان را پرداخت کنند. نیمی از خمس، «سهم امام» نامیده میشود:
«در حال حاضر یگانه بودجهای که عملاً سازمان روحانیت ما را میچرخاند و نظام روحانی ما روی آن بنا شده و روحانیت ما طرز و سبک سازمانی خود را از آن دریافته و تأثیر زیادی در همهی شئوون دینی ما دارد «سهم امام» است2.»
به گمان مطهری، ارتزاق از سهم امام: «نقطهی ضعف روحانیت شیعه... است... روحانیون شیعه... ناگزیرند سیلقه و عقیدهی عوام را رعایت کنند و حسن ظن آنها را حفظ نمایند. غالب مفاسدی که در روحانیت شیعه هست از همین جا است3.»
از نظر مطهری، مهمترین پیامد نان خوردن از راه دین (سهم امام)، از دست دادن «حریت» و آزاداندیشی روحانیت است. در چنین وضعیتی روحانیت قادر به «نبرد با عقاید و افکار جاهلانهی مردم» نخواهد بود.
به گفتهی وی: «اگر اتکأ روحانی به مردم باشد، قدرت به دست میآورد اما حریت را از دست میدهد و اگر متکی به دولتها باشد قدرت را از کف میدهد اما حریتش محفوظ است، زیرا معمولاً توده مردم معتقد و با ایمانند اما جاهل و منحط و بیخبر، و در نتیجه با اصلاحات مخالفند، و اما دولتها معمولاً روشنفکرند ولی ظالم و متجاوز.
روحانیت متکی به مردم، قادر است با مظالم و تجاوزات دولتها مبارزه کند اما در نبرد با عقاید و افکار جاهلانهی مردم، ضعیف و ناتوان است، ولی روحانیت متکی به دولتها در نبرد با عادات و افکار جاهلانه نیرومند است و در نبرد با تجاوزات و مظالم دولتها ضعیف4.»
پیامد بعدی نان خوردن از راه دین، عوامزدگی روحانیت است.
به گفتهی مطهری: «آفتی که جامعهی روحانیت ما را فلج کرده و از پا در آورده است «عوامزدگی» است. عوامزدگی از سیلزدگی، زلزلهزدگی و مار و عقرب زدگی هم بالاتر است.
این آفت عظیم معلول نظام مالی ما است. روحانیت ما در اثر این آفت عوامزدگی نمیتواند چنانکه باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنی صحیح کلمه، هادی قافله باشد، محبور است در عقب قافله حرکت کند.
خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمیدهد.عوام، هر تازهای را بدعت یا هوا و هوس میخواند، ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمیشناسد، از این رو با هر نویی مخالفت میکند و همیشه طرفدار وضع موجود است5.»
به نظر مطهری، مار و عقرب عوامزدگی ، روحانیت را گرفتار آفات اخلاقی بسیار و «کتمان حقیقت» کرده است. او میگوید عوامزدگی:
«منشأ رواج ریا و مجامله و تظاهر و کتمان حقایق و آرایش قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب بالا بلند در جامعهی روحانیت ما شده که در دنیا بینظیر است6.»
مطهری به چشم خود میدید که افرادی که نسبتی با دنیای جدید ندارند، فاقد کمترین نوآوری در معرفت دینی و التزام به اخلاق هستند، «حجت اسلام» و «آیت عظمای خداوند» لقب میگیرند.
او بر این باور است که «غل و زنجیرهایی به دست و پای» روحانیت بسته شده است که باید آنان را از این غل و زنجیر، یعنی نان خوردن از راه دین، «آزاد کرد7.»
در اینجا انسان خشنود میشود که مطهری با قطع بند ناف روحانیت به سهم امام، این غل و زنجیر را از پای آنها باز خواهد کرد.
خصوصاً با توجه به اینکه او خودش میگوید که براساس طرح دیگری گفته شده است که بهتر است روحانیت هم مثل دیگر اقشار اجتماعی کار کند، درآمد مستقلی داشته باشد و از راه دین (سهم امام) نان نخورد.
او این پیشنهاد را «بسیار خوب» ارزیابی میکند، اما میگوید اکثریت روحانیت زیر بار این طرح نخواهند رفت.
مطهری مینویسد: «حقیقت این است که اگر افرادی زندگی خود را از راه دیگری تأمین و با این حال متصدی شئون روحانی بشوند بسیار خوب است، همیشه افراد کمی از این قبیل بوده و هستند. »8
تنبلی و بیکاری یک صنف، منتهی به ابداع نظریهی «نان خوردن از راه دین» شده است.
متأسفانه مطهری که «علتالعلل» مشکل روحانیت (نان خوردن از راه دین) را به خوبی دریافته بود و طرح اشتغال روحانیت را هم «بسیار خوب» تلقی میکرد، اما این ایدهی «بسیار خوب» را تا نهایت منطقیاش پیش نبرد و به دلیل تنبلی اکثر آقایان، نان خوردن از راه دین را پذیرفت و فقط پیشنهاد کرد که دریافت پول از مردم سازمان یافته و با حساب و کتاب باشد.
برای اینکه خود را با واکنش آنان روبرو نسازد، میگوید: «البته مقصود من این نبوده و نیست که علتالعلل نواقص ما وضع و تشریع مادهای در دین و مذهب به نام سهم امام است. به عقیدهی من وضع و تشریع این چنین مادهای برای چنان منظوری، یعنی ابقأ و احیأ دین و اعلاء کلمه اسلام بسیار حکیمانه است9.»
در اینجا بهتر است ملاک امتیاز روحانیت شیعی بر روحانیت سنی، از نظر مطهری، مورد ارزیابی قرار گیرد.
از نظر وی بزرگترین مشکل روحانیت سنی وابستگی آنان به دولت است و از این جهت روحانیت شیعه بر آنان برتری چشمگیری دارد.
مطهری میگوید: «مجتهدین شیعه بودجه خود را از دولت دریافت نمیکنند و عزل و نصبشان به دست مقامات دولتی نیست. روی همین جهت همواره استقلالشان در برابر دولتها محفوظ است، قدرتی در برابر قدرت دولتها به شمار میروند و احیاناً در مواردی، سخت مزاحم دولتها بوده اند10.»
مطهری آنقدر زنده نماند تا شاهد وابستگی تام روحانیت شیعی به دولت باشد.
وابستگی روحانیت و حوزههای دینی شیعه به دولت، ابعاد گوناگونی دارد. یکی از ابعاد دولتی شدن روحانیت، میزان بودجهای است که دولت به نهادهای دینی اختصاص میدهد.
در اینجا به عنوان نمونه به بودجهی دستگاههای غیردولتی فعال در زمینههای «دینی- تبلیغی» در بودجه سالانه کشور اشاره میکنم.
برای دیدن این جدول اینجا را کلیک کنید. توضیح اینکه ارقام این جدول به میلیارد ریال است.
بودجههای یاد شده مستقل از پولهایی است که ولیفقیه به طور مستقم و غیرمستقیم در حوزهها خرج میکند و به طلاب و مدرسین و مراجع میدهد.
بعد دیگر «روحانیت دولتی»، مجتهدسازی و مرجعسازی دولت است.
ولیفقیه (آقای خامنهای) ابتدا با اعزام نیروهای نظامی - امنیتی و محاصرهی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، اعلامیهای به امضای آنان رساند که براساس آن اعلامیه، وی را به عنوان یکی از مراجع تقلید معرفی کردند.
اما کار بدینجا ختم نشد. دولتی شدن روحانیت شیعی تا آنجا پیش رفته است که اینک دولت تعیین میکند چه کسی مجتهد است و چه کسی مجتهد نیست. شخص ولیفقیه و افراد منصوب از سوی او (فقهای شورای نگهبان) معین میکنند که چه کسی مجتهد است.
در سالهای اخیر شاهد بودهایم که بسیاری از کسانی که اجتهادشان از سوی مراجع تقلید تائید شده است، از سوی شورای نگهبان رد شدهاند. از سوی دیگر، وزیر اطلاعات باید مجتهد باشد. ولیفقیه محسنی اژه ای را مجتهد کرده است.
روحانیتی که از راه دین نان میخورد و میخورد، و به این دلیل گرفتار هزاران مشکل و مسأله است، اینک کاملاً دولتی شده و از بودجهی عظیم دولت هم استفاده میکند. یعنی به تعبیر مطهری، روحانیت شیعی فعلی، نقاط ضعف روحانیت شیعه و سنی را یک جا در خود جمع کرده است.
مطهری با ناراحتی تمام میگوید: «در سه سال پیش در یکی از روزنامهها عکس علامه شیخ محمد شلتوت مفتی اعظم و رئیس جامع ازهر را در اتاق کار خودش دیدم در حالی که بالای سرش عکس جمال عبدالناصر بود. در ایران ممکن نیست حتی در اتاق محقر یک طلبه عکس یکی از مقامات را ببینید11.»
افسوس که مطهری زنده نماند تا ببیند که عکسهای ولیفقیه امروز در دفتر کار روحانیون و مراجع و منزل آنان دربالای سرشان نصب شده است و آقایان شبانه روز در حال دعاگویی و مجیزگویی سلطان هستند.
مطهری به ولایت فقیه هم اعتقادی نداشت و وقتی پس از پیروزی انقلاب این مسأله مطرح شد، او در یک برنامه تلویزیونی به صراحت اعلام کرد:
«ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند... تصور مردم آن روز – دوره مشروطیت – و نیز مردم ما از ولایت فقیه این نبود و این نیست که فقها حکومت کنند و اداره مملکت را به دست گیرند12.»
اما فقهای تماماً دولتی شدهی فعلی، که خادم ولیفقیه هستند، حوزههای علمیه را هم مطابق میل رهبر میسازند.
آیت الله شیخ محمد یزدی، عضو فقهای شورای نگهبان و دبیر شورای عالی حوزه، به صراحت تمام میگوید: «شورای عالی در دورهی جدید... سیاستهای کلی حوزه را با توجه به منویات مقام معظم رهبری... آغاز کرده است13.»
پیش از این به طور مبسوط درخصوص هویت تاریخی دین سخن گفتهام. تشیع، برساختهای تماماً تاریخی است.
این برساخته، در طول تاریخ، با تغییر الگو
(paradigm shift)
های اساسی روبرو شده است.
برساختهی امام زمان، در ابتدا، تقیه، سکوت در برابر ظالمان، تعطیلی امر به معروف و نهی از منکر، تعطیل شدن نماز جمعه، تعطیل شدن اجرای حدود و... در عصر غیبت را توجیه میکرد.
گفته میشد که وقتی امام معصوم (امام زمان) حضور نداشته باشد، مبارزه و جهاد و امر به معروف ظالمان و حکام تعطیل است.
امام محمد غزالی در باب چهارم کتاب امر به معروف احیاء علوم الدین، به موضوع «امر و نهی سلاطین و امرا» میپردازد. بنابر نظر غزالی، درشت سخن گفتن با سلاطین و ظالمان، به شرط آنکه پیامدهایش آسیبی به دیگران نرساند و فقط شخص گوینده و ناقد را در خطر قرار دهد (هزینهی مخالفت فقط توسط مخالف پرداخت شود)، جایز و مستحب است.
پاکان، کسانی هستند که به پیشواز این نوع خطرها و هزینه دادنها و زندانها میروند، و در صورتی که به دلیل درشتگویی با سلطان، کشته شوند، در زمرهی شهیدانند14.
ملا محسن فیض کاشانی در پاسخ غزالی در المحجه البیضاء، مینویسد:
«دانستی که قرآن و اخبار اهل بیت چنین کاری را روا نمیشمارند و ائمهی شیعه علیهم السلام، مومنان را نهی کردهاند که خود را به ذلت افکنند و به کارهای بیش از توان خود همت گمارند15.»
فیض به روایات بسیاری اشاره میکند. به عنوان نمونه، از قول امام صادق مینویسد: «هرکس با سلطانی ستمگر در افتد و گرفتار رنجی شود پاداشی ندارد و خداوند به او صبر عطا نخواهد کرد» یا «روا نیست که مومنان خود را به ذلت افکنند» پرسیدند: به ذلت افکندن چگونه است؟ گفت: «پا نهادن به کاری که برتر از توان آدمی است.»
و چون از او پرسیدند که پس آن حدیث نبوی که میگوید: «برترین جهاد کلمه عدل است در روی پیشوای ستمگر» به چه معناست فرمود: «آن برای کسی است که معروف و منکر را میشناسد و میداند که سلطان از او میپذیرد16.»
فیض کاشانی تمام داستانهایی که غزالی از علمای گذشته در توصیه به امر به معروف سلاطین آورده است را حذف میکند.
به گمان فیض، درشت سخن گفتن با سلاطین ظالم، محصول انگیزههای پستی چون شهوات پنهان، کفر خفی، جاه طلبی و شهرت طلبی است.
فیض میگوید کسی که مقابل سلطان جابر میایستد، نه تنها گرفتار عجب است، بلکه: «من میترسم گرفتار آتش جهنم شود چرا که با نهی خداوند مخالفت ورزیده است که میگوید: ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه17.»
غزالی که پیش از فیض کاشانی میزیست، میدید که «برساخته»ی امام زمان شیعیان، امر به معروف و دیگر احکام الهی را تعطیل کرده است. این رویکرد مطلقاً برای او قابل قبول نبود و آن راسازگار با کتاب و سنت نبوی نمیدانست.
لذا از این زاویه، نقد گزندهای بر شیعیان وارد میآورد. وی میگوید: «عجب آن است که روافض (شیعیان) بر این شرط چیز دیگری هم افزودهاند و آن اینکه تا امام معصوم که امام حق است خروج نکند، امر به معروف جایز نیست.
اینان پستتر از آنند که با ایشان گفتوگو شود و جوابشان این است که وقتی برای مطالبهی حقوق جانی و مالی خود به دیوان قضا مراجعه میکنند بدانان بگویند که نصرت شما امر به معروف است و گرفتن حقتان از دست ظالمان نهی از منکر است و شما که حقوقتان را مطالبه میکنید نیز کاری نیکو انجام میدهید، اما اکنون زمان نهی از ستم و طلب حق نیست چرا که امام حق هنوز خروج نکرده است18.»
برساختهی تشیع و امام زمان، در عصر جدید، متأثر از ایدئولوژیهای دوران مدرن، تغییر الگو داد.
علی شریعتی، انتظار را به مکتب اعتراض تبدیل کرد و از آن سلاحی انقلابی برای انقلاب و تغییر رژیم برساخت. تشیع پیشین، به تشیع جدیدی تبدیل شد که در آن، تمام زمینها، کربلا، و تمام روزها، عاشور تلقی شد.
در این تشیع، هر شیعهای، یا حسین است، یا زینب. اگر این دو نباشد، حتماً یزید است.
شریعتی، تشیع پیشین را «تشیع صفوی» نامید، و تشیعی را که خود برمیساخت، «تشیع علوی» خواند.
او میگفت تشیع صفوی خون را به تریاک تبدیل کرده است. برساختهی او، تشیعی بود که به امام حسین فروکاسته
برساختهی امام زمان، در ابتدا، تقیه، سکوت در برابر ظالمان، تعطیلی امر به معروف و نهی از منکر، تعطیل شدن نماز جمعه، تعطیل شدن اجرای حدود و... در عصر غیبت را توجیه میکرد.
گفته میشد که وقتی امام معصوم (امام زمان) حضور نداشته باشد، مبارزه و جهاد و امر به معروف ظالمان و حکام تعطیل است.
امام محمد غزالی در باب چهارم کتاب امر به معروف احیاء علوم الدین، به موضوع «امر و نهی سلاطین و امرا» میپردازد. بنابر نظر غزالی، درشت سخن گفتن با سلاطین و ظالمان، به شرط آنکه پیامدهایش آسیبی به دیگران نرساند و فقط شخص گوینده و ناقد را در خطر قرار دهد (هزینهی مخالفت فقط توسط مخالف پرداخت شود)، جایز و مستحب است.
پاکان، کسانی هستند که به پیشواز این نوع خطرها و هزینه دادنها و زندانها میروند، و در صورتی که به دلیل درشتگویی با سلطان، کشته شوند، در زمرهی شهیدانند14.
ملا محسن فیض کاشانی در پاسخ غزالی در المحجه البیضاء، مینویسد:
«دانستی که قرآن و اخبار اهل بیت چنین کاری را روا نمیشمارند و ائمهی شیعه علیهم السلام، مومنان را نهی کردهاند که خود را به ذلت افکنند و به کارهای بیش از توان خود همت گمارند15.»
فیض به روایات بسیاری اشاره میکند. به عنوان نمونه، از قول امام صادق مینویسد: «هرکس با سلطانی ستمگر در افتد و گرفتار رنجی شود پاداشی ندارد و خداوند به او صبر عطا نخواهد کرد» یا «روا نیست که مومنان خود را به ذلت افکنند» پرسیدند: به ذلت افکندن چگونه است؟ گفت: «پا نهادن به کاری که برتر از توان آدمی است.»
و چون از او پرسیدند که پس آن حدیث نبوی که میگوید: «برترین جهاد کلمه عدل است در روی پیشوای ستمگر» به چه معناست فرمود: «آن برای کسی است که معروف و منکر را میشناسد و میداند که سلطان از او میپذیرد16.»
فیض کاشانی تمام داستانهایی که غزالی از علمای گذشته در توصیه به امر به معروف سلاطین آورده است را حذف میکند.
به گمان فیض، درشت سخن گفتن با سلاطین ظالم، محصول انگیزههای پستی چون شهوات پنهان، کفر خفی، جاه طلبی و شهرت طلبی است.
فیض میگوید کسی که مقابل سلطان جابر میایستد، نه تنها گرفتار عجب است، بلکه: «من میترسم گرفتار آتش جهنم شود چرا که با نهی خداوند مخالفت ورزیده است که میگوید: ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه17.»
غزالی که پیش از فیض کاشانی میزیست، میدید که «برساخته»ی امام زمان شیعیان، امر به معروف و دیگر احکام الهی را تعطیل کرده است. این رویکرد مطلقاً برای او قابل قبول نبود و آن راسازگار با کتاب و سنت نبوی نمیدانست.
لذا از این زاویه، نقد گزندهای بر شیعیان وارد میآورد. وی میگوید: «عجب آن است که روافض (شیعیان) بر این شرط چیز دیگری هم افزودهاند و آن اینکه تا امام معصوم که امام حق است خروج نکند، امر به معروف جایز نیست.
اینان پستتر از آنند که با ایشان گفتوگو شود و جوابشان این است که وقتی برای مطالبهی حقوق جانی و مالی خود به دیوان قضا مراجعه میکنند بدانان بگویند که نصرت شما امر به معروف است و گرفتن حقتان از دست ظالمان نهی از منکر است و شما که حقوقتان را مطالبه میکنید نیز کاری نیکو انجام میدهید، اما اکنون زمان نهی از ستم و طلب حق نیست چرا که امام حق هنوز خروج نکرده است18.»
برساختهی تشیع و امام زمان، در عصر جدید، متأثر از ایدئولوژیهای دوران مدرن، تغییر الگو داد.
علی شریعتی، انتظار را به مکتب اعتراض تبدیل کرد و از آن سلاحی انقلابی برای انقلاب و تغییر رژیم برساخت. تشیع پیشین، به تشیع جدیدی تبدیل شد که در آن، تمام زمینها، کربلا، و تمام روزها، عاشور تلقی شد.
در این تشیع، هر شیعهای، یا حسین است، یا زینب. اگر این دو نباشد، حتماً یزید است.
شریعتی، تشیع پیشین را «تشیع صفوی» نامید، و تشیعی را که خود برمیساخت، «تشیع علوی» خواند.
او میگفت تشیع صفوی خون را به تریاک تبدیل کرده است. برساختهی او، تشیعی بود که به امام حسین فروکاسته
(reduce)
میشد. امام حسینی که بیش از آنکه به سال 60 هجری تعلق داشته
باشد، یکی از انقلابیون قرن بیستم میلادی بود.
روحانیون هم از دورهی قاجار شروع به برساختن تشیع جدید کردند. مرجعیت و ولایتفقیه به محور این برساختهی جدید تبدیل شد.
تکنولوژی مدرن کمک بسیاری به رشد این برساختهی جدید کرد. ورود تلگراف این امکان را برای روحانیت فراهم آورد تا مرجعیت مرکزی بسازد و با استفادهی از این نوع وسایل، وجوه شرعی جمعآوری کند.
اگر کسی به دقت احادیث جلد سیزدهم بحارالانوار ملامحمد باقر مجلسی و اصول کافی کلینی را از نظر بگذراند، درخواهد یافت که برساختهی امام زمان (فرزند امام یازدهم)، برساختهای کاملاً تاریخی است. یعنی، متعلق به فرهنگ و جامعه عربی است.
یکی از علائم ظهورش، خروج سفیانی است. سفیانی، فردی زشت چهره، پر آبله و از فرزندان ابوسفیان است که در ماه رجب در بیابان خشکی به نام «یابس» ظهور خواهد کرد.
سلطنت بنی عباس در این دوره منقرض خواهد شد. یکی از علائم ظهور آن است که نهر فرات شکاف برمیدارد و آب آن به کوچهها و محلههای کوفه سرازیر میشود. بدعت گزاران در دین به خوک و میمون تبدیل میشوند و غیره و غیره.
تمام روایات ظهور مهدی موعود و اقداماتش، چنان قصه پردازی شدهاند، که گویی تمام حوادث در همان قرون اولیهی ظهور اسلام اتفاق میافتد، نه در آیندهای دور و در جامعهای مدرن.
این امر دلیل روشنی دارد. تصور شیعیان این بود که مهدی موعود به سرعت ظهور خواهد کرد.
طولانی شدن غیبت امام زمان، برساختهی دیگری را به برساختههای پیشین، افزود. چون توجیهی برای غیبت طولانی حجت خدا از مردم وجود نداشت، گفته شد که مردم علت طولانی شدن دوران غیبت هستند.
خواجه نصیرالدین طوسی در این باره میگوید: «انحصار اللطف فیه معلوم للفظلاء و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا19.»
وجود امام لطف است، تصرفش لطف دیگری است، و ما سبب غیبت و عدم تصرف او شدیم. امام غایب شد، برای اینکه: مردم قدر امام را ندانستند، کسانی اقدام به قتلش کردند، و غیره.
هیچ یک از امامان شیعیان، تصوری از جامعهی مدرن آینده در ذهن نداشتند، و نمیتوانستند داشته باشند. تمام درگیریهای امام زمان با ابزارهای جنگی گذشتگان است. از توپ، تانک، بمب افکنهای فوق مدرن، موشکهای بالستیک و جنگ ستارگان خبری نیست. گویی بزرگترین جنایتکاران تاریخ، بنیامیه و عباسیان هستند.
به طور طبیعی، برسازندگان آن نوع روایات، هیچ تصوری از دوران مدرن و ظهور امپریالیسم نداشتند. اگر آنان کوچکترین تصوری از آینده میداشتند، به جای احادیث فعلی که وقایع پس از ظهور امام زمان را بازگو میکنند، و انتقام از بنیامیه و بنیعباس را مطرح میکنند، احادیثی برمی ساختند که تماماً ناظر به جنگ امام زمان با امپریالیسم و صهیونیسم باشد.
آنهم نه با ابزارهای جنگی دوران صدر اسلام، که با تکنولوژیای بسیار مدرنتر از تکنولوژی امپریالیستها.
این امر نباید موجب نکوهش گذشتگان شود. هیچیک از امروزیان هم نمیتواند در خصوص صد یا دویست یا سیصد یا هزار سال بعد کوچکترین تصوری داشته باشد. به احتمال بسیار، آنها هم وقتی به ما نگاه کنند، فاصله عمیق و پرناشدنیای را به چشم خواهند دید.
برساختهی امام زمان، مدلل شود یا نشود، یک واقعیت مهم نباید فراموش شود.
این ایده، قدرت ساز و ثروت ساز است. کسانی از این طریق نان میخورند و کسانی از این طریق به قدرت میرسند.
آنان که از این طریق ثروت اندوزی و قدرت اندوزی میکنند، حق دارند مدعی دیدار با امام زمان شوند، اما کسانی که از این دایره بیرونند، اگر مدعی ملاقات با امام زمان شوند، کذاباند و باید حساب پس دهند.
در چنین مواقعی، آن حدیثی که دیدار با امام زمان در دوران غیبت کبری را دروغ محض میخواند، علم میشود.
در دوره زعامت ولیفقیه فعلی، قدرت، تولید دانش دینی هم میکند. برساختههای این دولت دربارهی امام زمان، رفته رفته به تغییر الگو منتهی خواهد شد.
اینک باید روشن شده باشد که بحث امام زمان ناظر به حل چه مسائلی در جامعه ایران است.
به این ترتیب وقتی میپرسند: «نقد اعتقادات رایج درباره امام زمان و مسألهی وحی، ناظر به کدام مسألهی جامعهی ماست و کدام مشکل در گرو حل این مسأله است؟ »، میگوییم، اگر شما ولایت مطلقه فقیه را مسأله نمی دانید، اگر نان خوردن از راه دین را مسأله نمیدانید، اگر عوامزدگی روحانیت را مسأله نمیدانید، اگر جهالت و خرافات را مسأله نمیدانید، بحث در خصوص امام زمان هیچ ارتباطی با مسائل جامعهی ما نخواهد داشت.
اما باید گفت که هویت نظام سلطانی ولایت فقیه و نان از راه دین خوردن، ارتباط وثیقی با امام زمان دارد.
آنان که مطهری را یکی از روشنفکران دینی مقبول خود معرفی میکنند، کافی است که مقالهی «مشکل اساسی سازمان روحانیت» و نظر وی درخصوص ولایت فقیه را از نظر بگذرانند تا به ارتباط امام زمان با مسائل جامعهی ما واقف شوند.
سید محمد خاتمی ضمن بیاساس خواندن پرسشهای قرآن محمدی دربارهی امام زمان، گفته است: «مراد ما از اصلاحطلبی اتفاقاً بیان درست مفاهیم دینی است، از جمله مسألهی انتظار و مهدویت.»
در «اصلاحطلبی دینی» خاتمی هم، ولیفقیه جانشین امام زمان است و تا ظهور امام زمان به همراه عیسی میسح، که البته مسیح دنباله رو و پیرو امام زمان خواهد بود، باید به حکومت خود ادامه دهد.
او هم از این برساخته استفاده میکند، چرا که اگر این برساخته نباشد، هیچ دلیلی بر حکومت نامشروع ولیفقیه و مریدان و یارانش وجود نخواهد داشت.
پاورقیها:
۱- مرتضی مطهری، ده گفتار (مقالهی «مشکل اساسی روحانیت»)، انتشارات صدرا، ص ۲۸۱- ۲۸۰.
۲- پیشین، ص ۲۹۳.
فقهای شیعه برای اثبات خمس و تعلق آن به بنیهاشم (ذوی القربای پیامبر) به دو آیه زیر استناد میکنند:
واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول: و بدانید که از هر غنیمتی که بدست میآورید، یک پنجم آن خاص خداوند و پیامبر است (انفال، ۴۱).
و نیز:
و ایتاء ذی القربی (نحل، ۹۰)
ابوالفتوح مینویسد: «در تفسیر اهل بیت چنان است که مراد به «ذی القربی» اهل بیت رسولاند و مراد به «ایتاء» دادن خمس است.»
طباطبایی هم مینویسد: «در تفسیر ائمه اهل بیت رسیده است که مراد از ذی القربی، امام از قرابت رسول الله است و مراد از ایتاء، دادن خمس است.»
اما مفهوم خمس فقط در آیه ۴۱ سوره نفال به کار رفته است. طباطبایی در شرح این آیه مینویسد:
«معنای آیه این میشود: بدانید که آنچه شما غنیمت میبرید هر چه باشد یک پنجم آن از آن خدا و رسول و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و ابن السبیل است و آن را به اهلش برگردانید اگر به خدا و به آنچه که بر بندهاش محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جنگ بدر نازل کرده ایمان دارید و در روز بدر این معنا را نازل کرده بود که انفال و غنیمتهای جنگی از آن خدا و رسول او است، و احدی را در آن سهمی نیست، و اینک همان خدایی که امروز تصرف در چهار سهم آن را بر شما حلال و مباح گردانیده دستورتان میدهد که یک سهم آن را به اهلش برگردانید.
و از ظاهر آیه برمیآید که تشریع در آن مانند سایر تشریعات قرآنی ابدی و دائمی است ، و نیز استفاده میشود که حکم مورد نظر آیه مربوط به هر چیزی است که غنیمت شمرده شود، هر چند غنیمت جنگی ماخوذ از کفار نباشد، مانند استفادههای کسبی و مرواریدهایی که با غوص از دریا گرفته میشود و کشتیرانی و استخراج معادن و گنج ، آری، گو اینکه مورد نزول آیه غنیمت جنگی است، و لیکن مورد مخصص نیست.
و همچنین ازظاهر مصارفی که برشمرده و فرموده: لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل برمیآید که مصارف خمس منحصر در آنها است، و برای هر یک از آنها سهمی است، به این معنا که هر کدام مستقل در گرفتن سهم خود میباشند، همچنانکه نظیر آن از آیه زکات استفاده میشود، نه اینکه منظور از ذکر مصارف از قبیل ذکر مثال باشد.»(المیزان، جلد ۹، ص ۱۲۰)
«اخباری که از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) رسیده متواتر است در اینکه خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بیت و یتیمان و مسکینان و ابن سبیل سادات است، و به غیر ایشان داده نمیشود.»(پیشین، ص ۱۳۶)
«و ظاهر روایات سابق که از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) نقل کردیم این است که ائمه (علیهمالسلام) ذی القربی را به امامان از اهل بیت تفسیر کردهاند. و ظاهر آیه شریفه هم همین معنا را تایید میکند، چون از ذی القربی به لفظ مفرد تعبیر کرده و نفرموده ذوی القربی.»(پیشین، ص ۱۳۷)
برادران اهل تسنن در تفسیر این آیه با شیعیان اختلاف نظر دارند. طباطبایی میگوید براساس روایات اهل تسنن:
«از مسلمات این روایات است که خمس مختص به غنیمتهای جنگی است، و این نیز با روایات وارده از طرق ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) مخالف است، زیرا اهل سنت روایات خمس را در غنیمتهای دیگری که به حسب لغت غنیمت شمرده میشود واجب نمیداند، و لیکن این روایات در آنها نیز واجب میداند.»(پیشین، ص ۱۳۹)
از نظر سنیها خمس فقط به غنائم جنگی تعلق می گیرد. شیعیان معتقدند که خمس را شش قسمت باید کرد: سه قسمت آن «سهم امام» است و سه قسمت دیگر «سهم سادات» است.
اهل تسنن خمس را پنج قسمت میدانند. چهار قسمت غنیمت جنگی به خود فرد میرسد و یک قسمتاش را باید خمس بدهند. بعد از پیامبر و خلفا، خمس باید به امیرالمومنین پرداخت شود.
اگر تفسیر اهل تسنن از این آیه درست باشد، این منبع قطع خواهد شد. جنگ امری است که بسیار کم اتفاق میافتد. ضمن آنکه پرداخت خمس به روحانیت امری بسیار جدید است و به دوران قاجار باز میگردد.
شیعیان، پس از وفات امام یازدهم و ادعای غیبت امام دوازدهم، به این امید که امام دوازدهم به سرعت ظهور خواهد کرد، خمسشان را در زمین دفن میکردند تا پس از ظهور امام زمان، ایشان بتوانند از آنها استفاده کنند. برخی از شیعیان هم به وارثان خود وصیت میکردند، هر وقت امام زمان ظهور کرد، خمسشان را به ایشان تحویل دهند.
۳- پیشین، ص ۲۹۵ و ۲۹۶.
۴- پیشین، ص ۲۹۸.
۵- پیشین، ص ۲۹۹.
۶- پیشین ، ص ۳۰۰.
۷- پیشین، ص ۳۱۴.
۸- پیشین، ص ۲۹۱- ۲۹۰.
۹- پیشین، ص ۲۸۱.
۱۰- پیشین، ص ۲۹۵ و ۲۹۶.
۱۱- پیشین، ص ۲۹۶.
۱۲- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، ص ۵۸.
۱۳- روزنامه رسالت، ۲۱ آبان ۱۳۸۷.
۱۴- احیاء علوم الدین، ج ۲، فی الامراء و السلاطین بالمعروف و نهیهم عن المنکر.
۱۵- المحجه البیضاء، ج ۴، کتاب الامر بالمعروف، باب چهارم ، ص ۱۱۲.
۱۶- پیشین، ج ۴، ص ۱۰۸.
۱۷- پیشین، ص ۱۱۱.۱۸- احیاء علوم الدین، ج ۲، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.
۱۹- خواجه نصیر طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، موسسه اعلمی، بیروت، ۱۹۷۹، ص ۳۸۸.
در همین زمینه• تأملاتی دربارهی تروریسم مقدس • موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان • نقد دین، نقد دولت
برگرفته از رادیو زمانه
روحانیون هم از دورهی قاجار شروع به برساختن تشیع جدید کردند. مرجعیت و ولایتفقیه به محور این برساختهی جدید تبدیل شد.
تکنولوژی مدرن کمک بسیاری به رشد این برساختهی جدید کرد. ورود تلگراف این امکان را برای روحانیت فراهم آورد تا مرجعیت مرکزی بسازد و با استفادهی از این نوع وسایل، وجوه شرعی جمعآوری کند.
اگر کسی به دقت احادیث جلد سیزدهم بحارالانوار ملامحمد باقر مجلسی و اصول کافی کلینی را از نظر بگذراند، درخواهد یافت که برساختهی امام زمان (فرزند امام یازدهم)، برساختهای کاملاً تاریخی است. یعنی، متعلق به فرهنگ و جامعه عربی است.
یکی از علائم ظهورش، خروج سفیانی است. سفیانی، فردی زشت چهره، پر آبله و از فرزندان ابوسفیان است که در ماه رجب در بیابان خشکی به نام «یابس» ظهور خواهد کرد.
سلطنت بنی عباس در این دوره منقرض خواهد شد. یکی از علائم ظهور آن است که نهر فرات شکاف برمیدارد و آب آن به کوچهها و محلههای کوفه سرازیر میشود. بدعت گزاران در دین به خوک و میمون تبدیل میشوند و غیره و غیره.
تمام روایات ظهور مهدی موعود و اقداماتش، چنان قصه پردازی شدهاند، که گویی تمام حوادث در همان قرون اولیهی ظهور اسلام اتفاق میافتد، نه در آیندهای دور و در جامعهای مدرن.
این امر دلیل روشنی دارد. تصور شیعیان این بود که مهدی موعود به سرعت ظهور خواهد کرد.
طولانی شدن غیبت امام زمان، برساختهی دیگری را به برساختههای پیشین، افزود. چون توجیهی برای غیبت طولانی حجت خدا از مردم وجود نداشت، گفته شد که مردم علت طولانی شدن دوران غیبت هستند.
خواجه نصیرالدین طوسی در این باره میگوید: «انحصار اللطف فیه معلوم للفظلاء و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا19.»
وجود امام لطف است، تصرفش لطف دیگری است، و ما سبب غیبت و عدم تصرف او شدیم. امام غایب شد، برای اینکه: مردم قدر امام را ندانستند، کسانی اقدام به قتلش کردند، و غیره.
هیچ یک از امامان شیعیان، تصوری از جامعهی مدرن آینده در ذهن نداشتند، و نمیتوانستند داشته باشند. تمام درگیریهای امام زمان با ابزارهای جنگی گذشتگان است. از توپ، تانک، بمب افکنهای فوق مدرن، موشکهای بالستیک و جنگ ستارگان خبری نیست. گویی بزرگترین جنایتکاران تاریخ، بنیامیه و عباسیان هستند.
به طور طبیعی، برسازندگان آن نوع روایات، هیچ تصوری از دوران مدرن و ظهور امپریالیسم نداشتند. اگر آنان کوچکترین تصوری از آینده میداشتند، به جای احادیث فعلی که وقایع پس از ظهور امام زمان را بازگو میکنند، و انتقام از بنیامیه و بنیعباس را مطرح میکنند، احادیثی برمی ساختند که تماماً ناظر به جنگ امام زمان با امپریالیسم و صهیونیسم باشد.
آنهم نه با ابزارهای جنگی دوران صدر اسلام، که با تکنولوژیای بسیار مدرنتر از تکنولوژی امپریالیستها.
این امر نباید موجب نکوهش گذشتگان شود. هیچیک از امروزیان هم نمیتواند در خصوص صد یا دویست یا سیصد یا هزار سال بعد کوچکترین تصوری داشته باشد. به احتمال بسیار، آنها هم وقتی به ما نگاه کنند، فاصله عمیق و پرناشدنیای را به چشم خواهند دید.
برساختهی امام زمان، مدلل شود یا نشود، یک واقعیت مهم نباید فراموش شود.
این ایده، قدرت ساز و ثروت ساز است. کسانی از این طریق نان میخورند و کسانی از این طریق به قدرت میرسند.
آنان که از این طریق ثروت اندوزی و قدرت اندوزی میکنند، حق دارند مدعی دیدار با امام زمان شوند، اما کسانی که از این دایره بیرونند، اگر مدعی ملاقات با امام زمان شوند، کذاباند و باید حساب پس دهند.
در چنین مواقعی، آن حدیثی که دیدار با امام زمان در دوران غیبت کبری را دروغ محض میخواند، علم میشود.
در دوره زعامت ولیفقیه فعلی، قدرت، تولید دانش دینی هم میکند. برساختههای این دولت دربارهی امام زمان، رفته رفته به تغییر الگو منتهی خواهد شد.
اینک باید روشن شده باشد که بحث امام زمان ناظر به حل چه مسائلی در جامعه ایران است.
به این ترتیب وقتی میپرسند: «نقد اعتقادات رایج درباره امام زمان و مسألهی وحی، ناظر به کدام مسألهی جامعهی ماست و کدام مشکل در گرو حل این مسأله است؟ »، میگوییم، اگر شما ولایت مطلقه فقیه را مسأله نمی دانید، اگر نان خوردن از راه دین را مسأله نمیدانید، اگر عوامزدگی روحانیت را مسأله نمیدانید، اگر جهالت و خرافات را مسأله نمیدانید، بحث در خصوص امام زمان هیچ ارتباطی با مسائل جامعهی ما نخواهد داشت.
اما باید گفت که هویت نظام سلطانی ولایت فقیه و نان از راه دین خوردن، ارتباط وثیقی با امام زمان دارد.
آنان که مطهری را یکی از روشنفکران دینی مقبول خود معرفی میکنند، کافی است که مقالهی «مشکل اساسی سازمان روحانیت» و نظر وی درخصوص ولایت فقیه را از نظر بگذرانند تا به ارتباط امام زمان با مسائل جامعهی ما واقف شوند.
سید محمد خاتمی ضمن بیاساس خواندن پرسشهای قرآن محمدی دربارهی امام زمان، گفته است: «مراد ما از اصلاحطلبی اتفاقاً بیان درست مفاهیم دینی است، از جمله مسألهی انتظار و مهدویت.»
در «اصلاحطلبی دینی» خاتمی هم، ولیفقیه جانشین امام زمان است و تا ظهور امام زمان به همراه عیسی میسح، که البته مسیح دنباله رو و پیرو امام زمان خواهد بود، باید به حکومت خود ادامه دهد.
او هم از این برساخته استفاده میکند، چرا که اگر این برساخته نباشد، هیچ دلیلی بر حکومت نامشروع ولیفقیه و مریدان و یارانش وجود نخواهد داشت.
پاورقیها:
۱- مرتضی مطهری، ده گفتار (مقالهی «مشکل اساسی روحانیت»)، انتشارات صدرا، ص ۲۸۱- ۲۸۰.
۲- پیشین، ص ۲۹۳.
فقهای شیعه برای اثبات خمس و تعلق آن به بنیهاشم (ذوی القربای پیامبر) به دو آیه زیر استناد میکنند:
واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول: و بدانید که از هر غنیمتی که بدست میآورید، یک پنجم آن خاص خداوند و پیامبر است (انفال، ۴۱).
و نیز:
و ایتاء ذی القربی (نحل، ۹۰)
ابوالفتوح مینویسد: «در تفسیر اهل بیت چنان است که مراد به «ذی القربی» اهل بیت رسولاند و مراد به «ایتاء» دادن خمس است.»
طباطبایی هم مینویسد: «در تفسیر ائمه اهل بیت رسیده است که مراد از ذی القربی، امام از قرابت رسول الله است و مراد از ایتاء، دادن خمس است.»
اما مفهوم خمس فقط در آیه ۴۱ سوره نفال به کار رفته است. طباطبایی در شرح این آیه مینویسد:
«معنای آیه این میشود: بدانید که آنچه شما غنیمت میبرید هر چه باشد یک پنجم آن از آن خدا و رسول و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و ابن السبیل است و آن را به اهلش برگردانید اگر به خدا و به آنچه که بر بندهاش محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جنگ بدر نازل کرده ایمان دارید و در روز بدر این معنا را نازل کرده بود که انفال و غنیمتهای جنگی از آن خدا و رسول او است، و احدی را در آن سهمی نیست، و اینک همان خدایی که امروز تصرف در چهار سهم آن را بر شما حلال و مباح گردانیده دستورتان میدهد که یک سهم آن را به اهلش برگردانید.
و از ظاهر آیه برمیآید که تشریع در آن مانند سایر تشریعات قرآنی ابدی و دائمی است ، و نیز استفاده میشود که حکم مورد نظر آیه مربوط به هر چیزی است که غنیمت شمرده شود، هر چند غنیمت جنگی ماخوذ از کفار نباشد، مانند استفادههای کسبی و مرواریدهایی که با غوص از دریا گرفته میشود و کشتیرانی و استخراج معادن و گنج ، آری، گو اینکه مورد نزول آیه غنیمت جنگی است، و لیکن مورد مخصص نیست.
و همچنین ازظاهر مصارفی که برشمرده و فرموده: لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل برمیآید که مصارف خمس منحصر در آنها است، و برای هر یک از آنها سهمی است، به این معنا که هر کدام مستقل در گرفتن سهم خود میباشند، همچنانکه نظیر آن از آیه زکات استفاده میشود، نه اینکه منظور از ذکر مصارف از قبیل ذکر مثال باشد.»(المیزان، جلد ۹، ص ۱۲۰)
«اخباری که از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) رسیده متواتر است در اینکه خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بیت و یتیمان و مسکینان و ابن سبیل سادات است، و به غیر ایشان داده نمیشود.»(پیشین، ص ۱۳۶)
«و ظاهر روایات سابق که از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) نقل کردیم این است که ائمه (علیهمالسلام) ذی القربی را به امامان از اهل بیت تفسیر کردهاند. و ظاهر آیه شریفه هم همین معنا را تایید میکند، چون از ذی القربی به لفظ مفرد تعبیر کرده و نفرموده ذوی القربی.»(پیشین، ص ۱۳۷)
برادران اهل تسنن در تفسیر این آیه با شیعیان اختلاف نظر دارند. طباطبایی میگوید براساس روایات اهل تسنن:
«از مسلمات این روایات است که خمس مختص به غنیمتهای جنگی است، و این نیز با روایات وارده از طرق ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) مخالف است، زیرا اهل سنت روایات خمس را در غنیمتهای دیگری که به حسب لغت غنیمت شمرده میشود واجب نمیداند، و لیکن این روایات در آنها نیز واجب میداند.»(پیشین، ص ۱۳۹)
از نظر سنیها خمس فقط به غنائم جنگی تعلق می گیرد. شیعیان معتقدند که خمس را شش قسمت باید کرد: سه قسمت آن «سهم امام» است و سه قسمت دیگر «سهم سادات» است.
اهل تسنن خمس را پنج قسمت میدانند. چهار قسمت غنیمت جنگی به خود فرد میرسد و یک قسمتاش را باید خمس بدهند. بعد از پیامبر و خلفا، خمس باید به امیرالمومنین پرداخت شود.
اگر تفسیر اهل تسنن از این آیه درست باشد، این منبع قطع خواهد شد. جنگ امری است که بسیار کم اتفاق میافتد. ضمن آنکه پرداخت خمس به روحانیت امری بسیار جدید است و به دوران قاجار باز میگردد.
شیعیان، پس از وفات امام یازدهم و ادعای غیبت امام دوازدهم، به این امید که امام دوازدهم به سرعت ظهور خواهد کرد، خمسشان را در زمین دفن میکردند تا پس از ظهور امام زمان، ایشان بتوانند از آنها استفاده کنند. برخی از شیعیان هم به وارثان خود وصیت میکردند، هر وقت امام زمان ظهور کرد، خمسشان را به ایشان تحویل دهند.
۳- پیشین، ص ۲۹۵ و ۲۹۶.
۴- پیشین، ص ۲۹۸.
۵- پیشین، ص ۲۹۹.
۶- پیشین ، ص ۳۰۰.
۷- پیشین، ص ۳۱۴.
۸- پیشین، ص ۲۹۱- ۲۹۰.
۹- پیشین، ص ۲۸۱.
۱۰- پیشین، ص ۲۹۵ و ۲۹۶.
۱۱- پیشین، ص ۲۹۶.
۱۲- مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، ص ۵۸.
۱۳- روزنامه رسالت، ۲۱ آبان ۱۳۸۷.
۱۴- احیاء علوم الدین، ج ۲، فی الامراء و السلاطین بالمعروف و نهیهم عن المنکر.
۱۵- المحجه البیضاء، ج ۴، کتاب الامر بالمعروف، باب چهارم ، ص ۱۱۲.
۱۶- پیشین، ج ۴، ص ۱۰۸.
۱۷- پیشین، ص ۱۱۱.۱۸- احیاء علوم الدین، ج ۲، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.
۱۹- خواجه نصیر طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، موسسه اعلمی، بیروت، ۱۹۷۹، ص ۳۸۸.
در همین زمینه• تأملاتی دربارهی تروریسم مقدس • موعودگرایی ادیان و مهدی موعود شیعیان • نقد دین، نقد دولت
برگرفته از رادیو زمانه
No comments:
Post a Comment