م.ساقی
در بهاری دیگر
او با هزاران لبخند در چشم
و صدها ماه در گریبان
در امتداد پرواز پرندگان
رقص سپیدار و جاری جویبار را
در پهنه ی دشت و آغوش باغ زیست
او لبالب از آینده و عشق
از خیابانهای نمور و خواب آلود بی نسیم و نیلوفر عبور کرد
و عطر یاسها و اقاقیهای ازیاد رفته را
در لبخند روزانه ی خویش سرود
او با تبسم تابستانی خویش
در یادها گرم ایستاده است
و در بهاری دیگر
،در خاطره ای نزدیک
.طلوع خواهد کرد
...افسوس
واژه ها سوگوارترین اند
،نه کوچه را رهگذری
و نه سکوت را فریادی
پرنده ای حتی "پنجره" را نمی آوازد
!افسوس
9.10.2008
نماز جمعه
اینجا پروازی در نمی گیرد
،نه سپیدار دست می افشاند
و نه خورشید پای می کوبد
سالوس در سیاهی
!خدا را به جستجوست
No comments:
Post a Comment