Friday, October 24, 2008

یک شعر ترکی و ترجمه آن از رسول یونان


پاییز
شعر زير را پنج-شش روز پيش گفتم خيلي دوستش دارم كاش عاشيق دهكده مان زنده بود و سازش را باز روي قلبش مي فشرد وآن را با صداي زيبايش مي خواند و آسيابان را از آسياب به ميدان دهكده مي كشيد تا باز با صدايي مردانه ولرزان بگويد:
- اوزون قورو عاشيق!
سسين اودلانيبدي آغزين يانماسين!
[ عاشق! مواظب خودت باش! تا دهانت نسوزد
صدايت آتش گرفته است
!

No comments:

 
Copyright 2009 ادبیات